من یه سال با شوهرم دوست بود
وسطای رابطه مون
متوجه شدن دختر همسایه شون که رفت و آمد خانوادگی دارن بهش پیام میده
(در صورتی که خبر داسته که شوهرم دوست دختر داره و رابطه مون جدیه )شوهرمم جواب پیامشو میداده جون فکر نمیکرده قصد و قرضی تو این پیاما باشه
خلاصه من فهمیدم و یه جنگی در آوردمو و شوهرمم به غلط کردن افتاد و زد از همه جا بلاکش کرد و تموم
تازه همون تایمی خانواده شوهرم با اینکه هنوز رسمی نبود رابطه مون
ولی رفتن به خانواده اش و خود دختره گفتن که پسرشون تو رابطه هست
در کل من متوجه شدم که این دختره یه نظری رو شوهرم داره
تا اینکه ازدواج کردیم
و دو سه نوبت پیش اومد که این تو مهمونی ها دعوت بود و چشم تو چشم میشدیم
منم محل نمیزاشتم
و حتی جواب سلامشم نمیدادم
ولی خب کرم داره هنوز
چون مثلا تولد خواهر شوهرم
هس تو همه چی خودشو میخواست بندازه جلو
مثلا رقص چاقو
پذیرایی
باز کردن کادو
عکاسی کردن
و این چنین کار های تولد
من تا میفهمیدم میخواد پاشه خودشیزنی کنه
تندی من کارو دست میگرفتم و اون میشست سر جاش
یا اوایل ازدواجم پشت سرم از دختر خاله شوهرم همش میپرسیده که عروستون قشنگه ؟
قدش بلنده ؟
خوبه ؟
چند سالشه و از این جور سوالا
که فهمیدم کنجکاوی منم میکنه
بعدشم
تا اینکه یه هفته پیش روضه دعوت بودیم
اونم دعوت بود با مادرش
منم طبق معمول محل نزاشتم
کاری نداشتم باهاش
اونم برعکس جلو من نشست
بعد دخترا خاله های شوهرم خیلی دوسم دارن
میومدن هی پیشم و با من هی صحبت میکردن
نگو این خانم ناراحت شده
پشت سرم رفته به دختر خالم گفته
چرا پیش من نشستی چرا با من حرف نزدی
چرا همش پیش عروستون بودی
😐
اخه حسادت تا کجا
چجور روش میشه این حرفا رو بزنه