پدر و مادرت بلند کردی بردی همچین بی احترامی ای بهشان بشه
ماشین خریده که خریده
اون باید شیرینی میگرفت میاورد خانه شما نه تو با پدر و مادرت راه بیافتی بری خانه این بیشعورا
وای ب هیچ وجه یچا باهاشون زندگی نکنی .
آدم به دور و نفهمن...زن بابا منم میریم خونه بابام همینجوره میچپه تو اشپزخونه...راضی بودن به ازدواجتون ؟
مثل خودشون کن تا حساب کار دستشون بیاد.چ حسودن
جلو خانوادم ریدم بالاشون از کارای که کردن گفتم
سکوت کرده بودن از خجالت و...
بعدم دیگ خونشون نرفتم تا یه مدت
الآنم هر کار میکنم تیکه میندازن جوابشو با خنده دقت کن
با خنده باید بشوری بزاری کنار
یه بار مادرش برداشت گفت زیر چشمات سیاه شده لاغر شدی
اصلا انگار نشینیدممم بعد از مریضی خاعرشوعرم پرسیدم هی کلید کردم چیکار میکنه
باز اون یکی خاعرشوعرم گیر دادم. انقد گفتم از مریضیاشون سکوت کرد دیگ
با این حال ادم برا مهمونش ارزش قائل میشه🥲
نامزدم به من گفت ماشین خریدم ولی به خانوادت نگو
نزاشت بگم
دو روز بعد من رفتم خونشون البته قرار نبود برم یهویی بابام گفت بردار برین خونه ی شما
منم گفتم به نامزدم که شیرینی بخریم و بریم
رفتیم رفترشون خوب بود ینی مثل قبل خونگرم
اما فرداش که با خانوادم رفتم رفتارشون ۱۸۰ درجه فرق کرده بود
اعصابش خورده آخه حساب کتاب کرد دید این یه قلمو نمیتونه کپشو واسه دخترش بخره
مگه برا خرید ماشینم با شیرینی میرن خونه طرف ؟چه مسخره
هماهنگ کرده بودین؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز