مادر وقتی داداشم ازدواج کرد
خیای خرج برای کرد جوری ک بعد از عروسی تا یه ماه همه تعریف میکردن چیزی کم نزاشتیم
رسم عروسمون هم این بود ک عقد و عروسی با هم باشه
بخاطر همین برای هزینه رهن تو فشار اومدیم
و اینم بگم که شیر بهایی که گردنمون نبود ولی با این حال نصف جهیزیه رو گردن ما انداختن
خلاصه هزینه رهن هم دادیم
ولی هنوز بدهکارن
الان ک میبینن من میخوام عروسی کنم برم خونم مادر پدرم میخوان جهیزیه بگیرن
اومدم هر چی پول مونده رو بگیرن
دیشب اومدن خونمون منم
تازه از بیرون اومده بودم نشسته بودم یه گوشه
نگاه تو صورت هیچ کدومشون حتی نکردم چون بار ها بی احترامی بهم کردن
منم دو ساله قطع ارتباطم
اومدن و اول داد و بیداد کردن که پول بدین
بعدشم که بابام گفت نه
عروسمون یهو بلند شد به جیغ و داد و زد تو سینه بابام و گفت غیرت نداری من دارم جور بچه تو میکشم و کلی بی احترامی کرد
دید بابام جوابشو نمیده و براش مهم نیست
اومد جلو من گفت
۴ تا پارت داره زود زود میزارم