2410
2553
عنوان

فضولیم حدی داره والا😒

1274 بازدید | 75 پست

در واقع...از لحاظ علمی،سرعت نور خیلی بالاست...خیلی بالاها...

یعنی سه تا سوت بزنی،نور از اینجا که  ‌ ورِ دلِ منه...میاد ورِ دلِ شما خواننده ی گرامی...بلکه در آغوشتون😆

اما جدیدا حس میکنم یه سری اطلاعات تا از اینجا که ور دل منن بیان ورِ دل شما...کلاً دو سوت طول میکشه..

😮جای بسی تعجب است ،نیست آیا؟

هست دیگه

و باعث افتخاره که این رکورد عجیب  رو ، بانوانِ اهلِ کاویدنِ کُنج (کنجکاو  البته از نوع شدیدترش)با مجاهدت ها و ریاضت ها و تحملِ سختی های وصف ناپذیری، به خودشون اختصاص دادن... اینجاست که جا داره به خودمون بنازیم بابت زن بودنمون... اگرچه اهل کاویدنِ کُنج نباشیم😂...

اینطوری میشه که گاهی،یه عروسِ بینوا...یک ساعت بعد از تصمیمش برای اعلام بارداریش به خانواده شوهر... وقتی به جاریش خبر میده...زِرت جاری عزیزش میگه،وااااای میخواستم خودم زنگ بزنم بهت بس که خوشحال شدم تا شنیدم😐 دقت کنید...فقط یک ساعت بعد از «تصمیمش» برای «اعلام»

یعنی این وسط  مادرشوهر گرامی»»(به فرض... 📣مدافعان حقوق مادرشوهر📣 ، عرض کردم به فرض)،»»بله،مادر شوهرش،از  نور، سریع تر عمل کرده... خب مهلت بدین   دِ..... اینطوریاس که بعضیا هیچ وقت،حرف یا خبرِ تازه ای ندارن که به بقیه بِدَن... چون سرعت تبادل اطلاعات آنچنان بالاست که تا طرف به ذهنش خطور کنه  فلان چیز رو به فلان کس بگه،در کسری از ثانیه،خبر رفته رسیده ورِ دلِ همون فلان کس😐😐😐

اینجا غیر از این شکلک😐 چیز دیگه ای نمیتونم بذارم که‌گویای احوالم باشه چون خودمم هنوز متحیرم والا...

توی همچین مواردی،حس میکنم اون عزیزِ کنجکاو...یه جور ذوق کودکانه برای اعلام خبر داره... مثل بچه ها که تا یه چیز جالب میشنون میدون و با لبخند و ذوق برای مامان یا باباشون تعریف میکنن😆

قشنگ دیدما...یه بار با یکی از همین بانوانِ رکورددار سرعتِ انتقال اطلاعات😆،خونه ی یه نفر ناهار دعوت بودیم،...موقع برگشتن همین که نشستیم تو ماشین و در رو بستیم... شروع شد...،این خانوم حرفای خانومِ میزبان رو برای همسرش تعریف میکرد:

واااااای،خانوم فلانی گفت...ما که وضعمون خوب نبود با کلی وام ...حالا داریم خونه  میسازیم😶

میگفت،زن داداش مادرش!تصادف کرده لگنش شکسته ،خونه نشین شده😒

دخترخاله ی دوست برادرشم،!میگفت عاشق پسر عمه ش بوده ولی عمه ش نذاشته بهم برسن...😕خودکشی کرده ، نمرده ولی تو بیمارستانِ «دلدادگان»! بستریه!😶😶

میگفت،خواهر دومیش که شوهرش «مثلا» پرورش اسب داره!به شوهرش شک کرده بعد فهمیده ،دختر داییِ پسر عموی شوهره..چشم بد داره به شوهرش😝😝

(همش مثاله ها...)

هیچی‌دیگه...مسلسل واااااار ،بدون مکث،بدون اجازه ی تنفس...همه رو‌ردیف کرد...من که همه شو شنیده بودم😥...اون بنده خدا شنونده م جوری ساکت بود که اصن نمیشد فهمید، ماجرا رو درک کرده یا هنوز داره حساب میکنه،دختردایی پسر عموی شوهره کیش میشه؟؟😁😁

راستی اینم بگم...اینا فقط،خانواده ی میزبانو میشناسن،نه مادرش رو،نه دوستِ شوهرشو😐😐نه دختر دایی پسر عموی شوهر خواهر دومیش رو😵


خلاصه...نمیدونم چطوری بگم،آقا... ملت📣📣...حضار گرامی🎤🎤

من شکااااااایت دارم...

ارزش آدم باید بالاتراز این حرفای بی ارزش باشه...

نخود باید خیس بخوره تو دهن.... خیس نخوره نفخ داره😉باعث دل درد شنونده یا بهتره بگم مغز دردش میشه ها

یه ذره صبرم باشه ،بد نمیشه که...

خوووو تا‌اونجا که من میدونم،به کسی بابت این قضیه ی انتقال اطلاعات، جایزه ندادن ،پس چیه اینهمه ذوق و خلوص نیت؟! ..البته اهالیش میگن، همین که‌اولین نفر باشی که خبرو میرسونی خودش از یک‌میلیارد ریااااال! جایزه ی نقدی ،ذوقش بیشتره

😦😦

من درک نمیکنم یکی نیست روشنم کنه آیا؟؟

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 

من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود و حتی توی تعطیلی های عید هم هستن. 

بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2456
2714

وااای ما تو فامیل پدری خ از اینا داریم

مثلا به یکیشون یه خبری دادیم ۵ دقیقه نشده بود همه خواهربرادرا زنگ میزدن به خونمون که صحت خبر بفهمن جالبه میومدن پشت خط به موبایلامون زنگ میزدن

ما فقط میخندیدیم واقعا نورم رد کردن

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز