2777
2789

نمیدونم چم شده

زندگیم داره نابود میشه

میخوام از نامزدم جدا بشم عقد هستیم دوماه دیگه عروسیمونه چند بار به فکرم زده جدا بشم 

هستین تعریف کنم؟

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2799

پاییز سال قبل اومدن قیافش بد نبود خوشگل بود منم اونموقع تپل و خوشگل بودم 

 بابام مخالف بود ولی مامانبزرگم(مامانه بابام)گفت دخترت خوشبخت میشه و.. موقتی راضیش کرد 

بعد چند جلسه جواب مثبت دادیم سنتی بود کلا 

برام تولد گرفتن مثل جشن بود ادم زیاد دعوت کردیم کلا

عاقد اورده بودن که صیغه موقت بکنیم

کاش میمردم اون روز رو نمیدیدم 

عاقد یه اسم دیگه گفت شوکه شدم 

فهمیدم که نامزدمو خانوادش اسمشو بهم دروغ گفتن اسمش بد بود حتی از اون روز یبارم اسمشو به زبون نیاوردم باهمون اسم که گفتن صداش میکنیم 

تولدم کوفت شد از طرفی ام ارایشگاه نرفته بودم از فامیلا ارایشم کرد ریده بود تو صورتم سیاهم کرده بود 

فقط دعا میکردم زودتر تموم بشه کفش هم نپوشیده بود من پاشنه بلند پوشیده بودم فک کنم ازش بلند تر بودم کلا کوفت شد اونروز کاش میمردم اون روزو نمیدیدم

کاش تو شکم ننم میمردم کاش کرونا گرفته بودم همون موقع میمردم😔😔😭😭

داداش کوچیکشم اومده بود اون قدش بلند تر بود ولی هردوشون خوشگل بودن ولی نامزد من قدش کوتاهه هم قد منه 

خلاصه بابام دوباره مخالفت کرد و گفت ازش خوشم نمیاد

هرچی ام برای تولدم لباس و لوازم ارایش خریده بودن میخاستیم برگردونیم

ولی چون مورد خوبی بود همه میخاستن منو بدن و راضی بودن

بابابزرگم(بابای مامانم) اومد تا نامزدمو ببینن اگه پسر خوبی بود بابامو راضی کنن اونا هم ترسیده بودن فکر میکردن مامیخایم وسایلشونو پس بدیم که اگه بابابزرگم مخالف بود همینطور میشد 

ولی راستش من همون دفعه اول که دیدیمش عاشقش شدم مامانش میگفت وقتی فهمید بابام مخالفه چن روز حالش بد بود و نزدیک بود تصادف کنه همون روز هم دیدمش رنگش عین گچ شده بود 

تروبه قران قسمتون میدم نگین زندگی خودت بود تو باید تصمیم میگرفتی 

من نمیدونستم چیکار کنم نه تجربه داشتم نه هیچی لال شده بودم یه شب هم بابام سرم دادو بیداد کرد که چرا دهنتو بستی یا بگو میرم یا نه

ولی من نمیدونستم چیکار کنم دوسش داشتم

ولی اسمشو بهم دروغ گفتن 

برای من هم صداقت مهمه هم قد ولی اونموقع چاق بود معلوم نبودولی بخاطر اینکه دوسش داشتم نمیدونستم چی بگم لال بودم لال

بابا و مامانم گفتن رد میکنیم حتما ولی اونا با بزرگتر اومدن و بابابزرگمم اومد و نامزدمو دید گفت پسر خوبیه و بابامو راضی کردن 

بعد رفتنشون با مامانم دعوا کردم گفتم مگه به من نگفتین ردش میکنید بهشون گفتم من از اسمش بدم میاد بگین عوض کنه و.. بابام گفت اسم مهم نیست نگو مسخره میکنن با این حرفا راضی شدم گفتم خانوادم میگن اسمشو عوض میکنه

بعد چن وقت پدرشوهرم گفت شناسنامش بیمست و سرکار با این اسم ثبت شده و.. که نمیشه عوض کرد 

و من بازم دودل بودم 

نگم براتون چه غمو غصه ای رو تحمل کردم😔😔😭

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز