بله برادرم.
عاشق دختر دایی بابام بود اما مادرم براش دختر دایی خودمو گرفت.داداشم انقد خوشگل بود و مهربون اصلا دختر داییم به داداشم نمیومد.بعد ازدواجشون داداشم مریض شد زنداداشمم ولش کرد رفت.داداشم تو مریضی خودش فوت شد.زن داداشمم رفت واسه خودش ازدواج کرد و ....
الان مامانم میگه شاید اگر اون عشقش زنش بود هرگز ولش نمیگرد و اون روحیه ی مبارزه با بیماری رو داشت.حیف که پشیمونی سودی نداره.
برای شادی روح برادرم اگز دوست داشتید یه صلوات بفرستید.ممنونم.
پسر عموم از بچگی به خودم علاقه داش ولی مامانش نزاشت بیاد جلو و دختر خاله شو بهش داد
آره دیدم و بنظرم پسر باید جلو خانوادش بایسته وگرنه که بچه ننس و همون بهتر که مامانش براش زن بگیره
نبخدا من دوسش نداشتم اصن مث داداشام بود
بعدا متوجه شدم بهم علاقه پیدا کرده ولی خب من حسی نداشتم بهش اصن ولی خب میگم که اون میتونس تلاششون بکنه باورت نمیشه روزی ک آوند برا عقدش دعوت کنه یه جور حسرت ته چشاش بود
ایناهم مال قبله من نفسم بنده نفسای عشقمه جونمه اصن .
من حتی مقایسه هم نمیکنم چون در حدش نیس
چرا خیلی مقاومت کرد.مامانمم همش قلبشو میگرفت نیگفت قلبم درد میکنه تو میخوای منو بکشی.هر روز مامانم دعوا درست میکرد.داداشمم میگفت اخه من دوسش ندارم هی مامانم خودشو مینداخت زمین هی غش میکرد.اللن که بزرگ شدم و از اون زمان ۲۰ سال میگذره میفهمم مامانم همش فیلم بازی میکرد.با زندگی داداشم قمار بدی بازی کرد.
