2777
2789
عنوان

پسری دیدید خودش دلش با یکی دیگه بوده اما مادرش زن براش گرفته

| مشاهده متن کامل بحث + 1123 بازدید | 59 پست
خب چی شد اخرش؟ داستانش تعریف کن

بله همسرم دختری میخواست براش رفتن کسی دیگه رو گرفتن با یه بچه جدا شد هر کاری میکرد به دلش نبود .البته خانواده شوهرم هم پشیمون که چرا اینکار رو کردن

امیرعلی من ۴ سالشه انقدر سر همه چیز با من لجبازی میکرد طاقت شنیدن نه نداشت، خلاصه از قشقرق و خشم و لجبازی جهنم کرده بود زندگی رو، تا اینکه با پیج اقای خلیلی و خانه رشد آشنا شدم. یه تیم ۱۰۰ نفره از روانشناس، گفتار و کار درمانگرهای خیلی دلسوز دارن که آنلاین و  تخصصی روی سن تا ۷ سال کار میکنند. 

توی ۱۰ جلسه کامل مشکلات پسرم از بین رفت.  اگر هر مشکلی دارید بهشون دایرکت بدید رایگان راهنمایی می کنن.

بله الان هم خودش عذاب می‌کشه هم خانمش هم بچه هاش

یه بار تو یه مجلسی یه گوشه نشسته بودم و حوصلم سررفته بود یه خانم انرژی مثبتی  اومد پیشم و بدون مقدمه بهم گفت چه دختر خوشگلی چه صورت قشنگی و رفت اون جمله یه حس مثبت و رنگی رنگی بهم القا کرد که توطول بیست سال زندگیم تاحالا نچشیده بودمش و هنوزم وقتی بهش فکر میکنم قلبم اکلیلی میشه وهمون چند تا کلمه معمولی منو اون شب تبدیل کرد به یه دختر پرانرژی و شاد.از اون شب به بعد تصمیم گرفتم منم همین حس مثبتو به اطرافیانم بدم و خجالت و تکبرو بزارم کنار و هرکسی که در نظرم یه نکته مثبت داشته باشه بهش یادآوری کنم و بگم که چقدر خاصش کرده شاید تونستم منم همین حس نابو بهش بدم😍❤️
بله همسرم دختری میخواست براش رفتن کسی دیگه رو گرفتن با یه بچه جدا شد هر کاری میکرد به دلش نبود .البت ...

خب مگه مرض داشتن خانواده شوهرت؟ چرا اون عسقشو براش نگرفتن؟

 
وای خب تعریف کن جریانت

سال۹۴عقد بستیم سال۹۷ فهمیدم قبل من یکیو تاحد مرگ میخواسته خانوادش نمیذاشتن  مادرشوهرم عاقش میکنه شوهرم میترسه دندون دختر میکنه میان خواستگاری من منم از همههههههه جا بیخبر ازدواج ککردم

الان۹ساله ازدواج کردم اما میفهمم عشق نداره صرفا فقط رفع مسئولیت و وابستگیه نه دلبستگی

چون دخترم رو دیدم چه با عشق میپرسته

همین فروردین ماه هم مادرشوهرم گف قبل تو یکیو میخاست خیلی مارو بخاطرش اذیت کرد

من هنوز فتنه به پا نکردم بخاطر این موضوع اما اون روز که تمام حرفای تودلمو بریزم بیرون نزدیکه و دیگه بعد اون روز معلوم نیست بتونم کنارش زندگی کنم یانه

خدایا شکرت
خب داستانش تعریف کن لطفا

پسر فامیل نزدیک .دانشجو بود از یه دختری هم دانشگاهی اش خوشش میومد چند سال با همدیگه دوست بودن و از دو استان کاملا متفاوت و دور بودن خانواده هیچ کدوم راضی نمی‌شدم دانشگاهشون تموم شد و کم کم دور شدن از هم خانواده پسره هم برایش زن گرفتن نمی‌دونم الان راضیه یا نه ولی واقعا هیچی به ازدواج با عشق نمیشع

خب مگه مرض داشتن خانواده شوهرت؟ چرا اون عسقشو براش نگرفتن؟

گفتن به ما نمی‌خورد باز میگرده.البته پدرشوعرم باعثش بود رفت دختر دوستش رو گرفت چادری ولی چه بلاها سرشون در نیاورد پانزده ساله جدا شدن ولی هنوزپدرشوعرم داره مهریه میده

خب جریانش تعریف کن


یادمه که پسره بعد از ازدواج هنوز چشمش دنبال دختری بود که دوستش داشت ، حتی سعی می‌کرد هر طوری هست باهاش تماس داشته باشه.

حتی وقتی خواستگار برای دختره میومد ، میخواست کاری کنه که دختره ازدواج نکنه. 😏

چرا پیامت پاک کردی

خیلی واضح داستان یکیشون رو گفته بودم و احساس کردم شاید شناسایی شه چون اتفاقی که براش افتاده بود خیلی بد بود و همه جا پیچید

[همچو آن دانه که در زیر قدم سبز شود🌱]
2801
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز