دوستان من شب به شوهرم زنگ زدم که بریم خونه ی بابات اینا
تا من از خواهر شوهر دوباره آهنگ بریزم و مدرک جمع کنم که اونم گف باشه یه ربع دیگه بیام بریم بعد خلاصه اومد رفتیم و من بعد دو سه ساعت به خواهر شوهر گفتم آهنگ جدید بریز اونم گف هر چی دارم میریزم برات ریخت اومدیم خونه الان شوهرم رف بیرون من نشستم دونه دونه آاهنگ هارو گوش دادم رسیدم به مکالمه که شوهرم زنگ زده ننش که خونه هستین بیاییم آخه موذی زنگ زده بود میگف بریم اونجا مادر شوهر هم گفته که آره بیایید من بیرونم اومدم مغازه فعلا نمیتونم حرف بزنم
حالا امروز میخوام بد حالشون رو بگیرم