من از فامیلای مادریم متنفرم از مادرشوهرم با شوهرم فامیلیم
من با هیچکس نمیخوام حرف بزنم از بس غیبتمو میکنن بدیمو میگن منو مسخره میکنن
دوست دارن سرشون تو ما تحتم باشه دهنمو سرویس کردن
از مادرمم متنفرم چون انقد منو برای خواهر برادراش میشکنه و کوچیکم میکنه همش میگه دلت صاف باشه
متاسفانه من کینه ایم میخوام دور هرکی از چشمم میوفته رو خط بکشم
مامانم نمیذاره به زور منو قاطیش میکنه
مادرشوهر عفریتم آبرو برام نذاشته با مظلوم نمایی و تهمت زدن بهم و از خونه بیرون کردنمون
تو شرایط خیلی سختیم خیلی دارم روانی میشم
همش دلشوره و اضطراب و استرس دارم دارم دق میکنم شوهرمم پیشم نیست سربازیه اموزشی
اکه اون بود ارومم میکرد
من خستم دیگه کاش خانواده مثل یه لباس بود عوضش میکردم یکی دیگه میپوشیدم
ترخدا چیکار کنم من همش بخاطر مادرشوهر عوضیمه
من نمیخوام با هیچکس حرف بزنم
مامانم میگه نکن حرف بزن با همه نمیخوام اقا نمیخوام میگه شوهرتو خسته میکنی انقد تنها باشین نمیشه
میگم از فک و فامیل روانیت خوشم نمیاد
عاشق فامیل پدریمم من دختر بداخلاقی نیستم
فقط با فامیل مامانم بداخلاقم چون خودشون روانین
بچگیمو خراب کردن
مامانم خودش بچگیمو خراب کرده
اگه من کسی حزف نزنم دیوونم؟
اگه با همه قطع رابطه کنم دیوونم؟