نی نی مو خیلی دوست دارم بهش عشق دارم بچه اولم رو حوصلشو ندارم طرفم میاد حس میکنم دست و پاگیره مرتب باهاش سر کارایی تو خونه دعواش میکنم ، پسرم که بچه اولمه 10سالشه ، میاد نی نی رو بوس میکنه گاهی نمیدونه چه رفتاری باید داشته باشه مثلا پای نینی رو محکم بازی میکنه منم سر این چیزا دعواش میکنم و تذکر میدم داغون شدم ، نمیتونم از خونه بیرون برم یک بار بعد از دوماه تنهایی رفتم سر کوچه خرید عین اسیرای در بند حس رهایی داشتم ، شوهرم نگه میداره من دل و دماغ ندارم حس خرید دارم یهو ناامید میشم و لباسی که خیلی دوس داشتم بخرم رو نمیخرم ، یه جورایی دستم ب هیچ کاری نمیره قبلا نمازمو میخوندم الان نمازام قضا میشن و حوصله خوندن نماز ندارم ، چیکار کنم دلم شاد بشه نمیتونم تصمیم بگیرم مردد میشم میخوام موهامو رنگ کنم انگار طلسم شدم دستم ب طرف ارایشگاه نمیره که بخوام وقت بگیرم ، حس مثبت تو زندگیم کمه