چند روز پیش من و همسرم سر یه موضوع خیلی خیلی بیخود ساعت 6.5 صبح دعوامون شد. دعئامون سر این بود که من تا خودم و بچمو آماده کنم کمی طول کشید و اون فکر کرد من عمدا طولش دادم و کلی فحش بارم کرد . منم هرچی براش توصیح دادم که یه سری کارها رو باید انجام می دادم تو گوشش نرفت و به فحش دادن ادامه داد منم دیدم بی تربیتیش ادامه دار شد گفتم دهنتو ببند که بیشتر از این در و گوهر از توش بیرون نریزه.
خلاصه این دعوا منجر شد به قهر و الان 8 روزه ادامه داره و اون مثل بچه ها کارهایی عجیب می کنه مثلا غدا نمی خوره و دیگه منتظر ما نمی مونه صبحها و شبا دیر میاد و کاری که من کردم بی توجهی و بی اعتنایی بوده تا حالا. دیشب کارو به جایی رسوند که اصلا خونه نیومد و با توجه به 10 سال شناخت من از اون کاری عجیبی بود . من اصلا نمی دونم دیشب رو کجا گذروند می دونم خونه خانواده اش نمیره و اهل رفیق بازی نیست و اهل دود و دم و فضای مجازی و ... نیست خیلی آدم محتاطیه و فکر و خیال ورم داشته که شب کجا مونده. منم اصلا بهش زنگ نزدم و تا حالا هم نزدم و نخواهم زد چون این بار تقصیر و بی ادبی با اون بوده و خودش باید بیاد معذرت خواهی . من هر موقعی که حس کنم تقصیر از منه برای آشتی پیش قدم میشم اما اینبار نمی خوام این کارو بکنم چون حس می کنم زیادی منت مشیدم بد عادت شده . بیایید باهام حرف بزنید می آرومم کنید دارم دیوونه میشم