2726
عنوان

کلید خونمون رو مادر شوهرم داره و ...

3244 بازدید | 23 پست
اعصاب واسم نمونده ! از وقتی زاییدم تا امروز که ١١ ماه بیشتر شده مادر شوهرم هرروز میاد خونمون و اونم نه با زنگ در! بلکه کلید داره اینم بگم عروس عمومم ! ایران نیستم و ٣ ساله هلندم ، توی شهر کوچیک که فقط مادر و پدر همسرم اینجان داستان از این قراره که تا اومدم هلند و رفتم خونه عموم گیر داد کلید بدین اگه نبودین و منم مرکز خرید بودم و وقت نماز بود برم خونتون نماز بخونم ( خونمون مرکز شهره و حالا زیادم ددری نیستیم ) منم که چه میدونستم اینا شعور استفاده از کلید خونه پسرشونو ندارن ! اونوقت مادر شوهر اصلا نمیومد کلید دست شوهرش بود! عموم چن بار حتی موقع روابط خصوصی باشوهرم زنگ در رو زد و تا باز نکردیم پرید تو خونمون ! یه بارم تو حیات پشتی سیگار میکشیدیم یهو یکی از تو خونه تق تق زد به شیشه که دیدیم عمومه! کلی استرس گرفتم این قضیه کنترل شد تا من باردار شدم ! تو دوران بارداری حتی یه بار نه مادر شوهر و نه عموم به هیچ قصدی یادم نمیاد اومدن خونم و کلید رو خاک خورد! نزدیک زایمانم مامانم اومد ! مامانم بیچاره سه هفته میتونست بمونه که من ٢ هفته بعد تاریخ زاییدم و در کل فقط یه هفته بعد زایمان پیشم بود مادر شوهرم تا مامانم پیشم بود میومد خونمون تا مادرم میرفت تو شهر خواهراش ، اونم نمیومد ! مامانم چن بار شاکی شد که چرا این وقتی من هستم و بهش احتیاجی نیست تلپه خونت اما وقتی نیستم و نگرانتم نمیاد پیشت؟؟؟ روزای بعد زایمان که همه میدونین چقدر سخت یود هیچ کمک محسوسی ازش ندیدم خیلی شیک میومد دخترمو میدید و باهاش بازی میکرد و میرفت ! اونم نه هرروز! هر دوروز تقریبا حالا از اون طرف عموم هرروز بدون استثنا تا به امروز بعد باشگاش از در پشتی تق تق میزد که اومده دخترمو ببینه چه خوابه ، چه بیداره، چه بی خوصلست ، چه در حال شیرخوردنه .... در همه حالت میومد و باید بوسشم میکرد و چه بسا زحمتای خوابوندنشو که بعضی وقتا یکساعتم طول میکشید با یه لحظه هدر میداد اینم بگم من با اینکه برادر زادشم خیلی بین منو دوجاری هلندیم فرق میذاشت! حداقل در ظاهر که اینجور بود ! خیلی دلمو قبلا میشکوند با حرفاش اما الان بخاطر عشق زیادی از لزوم به نوه ش مجبوره احترام بذاره حالا برمیگردیم سراغ مادر شوهرم رفته رفته پیش رفت و دیگه هرروز بلااستثنا میاد و اونم با کلید که مثلا دخترم بیدار نشه ! اونم حدود ٣ ساغت میمونه بچه ها دارم روانی میشم نمیدونم تاوان چه گناهی رو دارم میدم قرار بود برم سر یه کاری گفتم تحملشون کنم چون اونا از دخترم باید مواظبت کنن ولی تو اوج امید یهو کار از دستم رفت و من اومدن اینا در یک آن چندین برابر داره عذابم میده
من محو خدایم و خدا آن منست ...هر سوش مجوئید که در جان منست
سلطان منم و غلط نمایم بشما...گویم که کسی هست که سلطان منست ( مولوی)


Lilypie - Personal pictureLilypie First Birthday tickers
داستانم طولانیه بعدا دوباره میام میگم
من محو خدایم و خدا آن منست ...هر سوش مجوئید که در جان منست
سلطان منم و غلط نمایم بشما...گویم که کسی هست که سلطان منست ( مولوی)


Lilypie - Personal pictureLilypie First Birthday tickers
چون فامیلن نمیتونم مستقیم بهشون بگم هرروز نیاین غیر مستقیم اصلا بخودشون نمیگیرن زنعموم در کل خوبه اما این دلیلی نیست که بخوام هرروز ٣ ساعت ببینمش البته اصلا مظلوم نیستا بلکه سعی میکنه تو کارامون دخالت نکنه و نه خیری رسوندن نه شری هرچقدر میخوام خوشبین باشم لامصب رو مخمه این عدم اعتدالشون برادرشوهر بزرگم ازین اومدن هرروزشون به اینجا شاکیه و میخواد باهاشون صحبت کنه اگه کسی میتونه منو با شرایط با نظرای خوبش مستفیذ کنه ممنونشم الان ٣/٣٠ شبه من فردا باز میام
من محو خدایم و خدا آن منست ...هر سوش مجوئید که در جان منست
سلطان منم و غلط نمایم بشما...گویم که کسی هست که سلطان منست ( مولوی)


Lilypie - Personal pictureLilypie First Birthday tickers

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728
مثلا به همسرت بگو کلیدامو گم کردم ... خیلی استرس دارم قفلو عوض کن ... بعدم دیگه به اونا نده کلید .
آلاء جون 20 اردیبهشت ساعت 3:20 ظهر پا گذاشت به بهشت کوچیکه ما ... خدایا شکرت حالا 2تا فرشته دارم ... ترنم جون ... آلاء جون
یه کاری بکن خودشون دیگه اینکارو نکنن چه میدونم تو خونه باز و لخت بگرد و مادرشوهرت اومد طریع خودتو جمع جور کن بذار بفهمه کار بدیه دوست من این کارو کرد جواب گرفت
سامیار جو نم93/09/23ساعت 23:58اومد بغلم... خدایا برام حفظش کن
اگه میتونی تو یه ساعتی که مادر شوهرت میاد حاضر شو بچتو ببربیرون پیاده روی بهش بگو اگه دوست داری شما هم بیا . یا خودت زودتر برو خونه مادر شوهرت اگه کار داری بچتو بذار پیشش برو خرید یه باشگاهی کلاسی ثبت نام کن . خوب وقتی برا خودت برنامه نداری همش خونه ای اونم پیش خودش فکر میکنه داره بهت لطف هم میکنه هم از تنهایی درت میاره هم میاد بچتو نگه میداره
خداجووووووووونم شکرررررررررررررررررررت
منم با دوستم موافقم تو خونه لخت شو تا اومد خودتو بپوشون یا تا اومد بگو می خوام برم بیرون
پسر عزیزم محمدجان ،تمام زندگیم، تمام جونم ،تمام خوشی هام فدای تو خوش اومدی به دنیای کوچیک من و پدرت
به نظر من باید شوهرتو وارد عمل کنی شوهرت خیلی رک بگه راستی کلید خونمون دست شماست ؟ بعد بگه لازمش دارم بگیره و هیچ توضیحی نده اونا هم می فهمن یه چیزی شده بعدش اگه توضیح خواستن راست و حسینی بگه من زنم معذبه و تو خونه راحت نیست همین مگه تعارف دارین می خوای عموت باشه یا کس دیگه ولی شوهرت باید بگه من مادر شوهرم موقع چیدن جهاز برای تمیز کردن خونه می اومدن کلید داشت بعد که خونرو چیدیم من اصلا نمی دونستم اونا کلید دارن شوهرم خودش جلوی من خیلی راحت گفت راستی کلیدهای خونمون مثل اینکه دست شماست مادر شوهرم هم دستپاچه شد و جا خورد و داد و هیچیم نگفت شما نباید می زاشتی اینقدر طول بکشه با یه بهانه همون موقع بهش نمی دادی یا می دادی برای اینکه خودت خراب نشی بعد شوهرت میگرفت
ناراحتید؟ غمگینید؟ احساس دلتنگی می کنید؟
من فقط به اندازه یک دعا با شما فاصله دارم. با من حرف بزنید.
-خدا
در خونتو قفل کن کلید رو بذار پشت در خونتون بمونه. اینجوری دیگه از بیرون نمیتونن وارد خونت بشن و هر دفعه که بخوان بیان باید در بزنن. یه چند وقت اینکارو بکنی از سرشون میفته. شوهرتم یه جوری غیر مستقیم متوجه این قضیه کن که ناراحتی بابتش.
نمیدونم میخونی یا نه اما واقعا برای خودمون متاسفم که هرجای دنیا باشیم نمیتونیم تعارف رو بزاریم کنار و حرف دلمون رو بزنی به شوهرت بگو بهشون بگه وقت و بی وقت نیان خونت داری اعصاب خودتو خرد میکنی که چی بشه به نظرم شوهرت رو بنداز جلو
كاش خوشبختي هم مثل مرگ حق بود
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730