و اینکه خواب دیدم ی خواب عجیب و غریب که هر کسی باورش نمیکنه
برای همین تعریف نمیکنم ولی همون خواب داداشم ی چیزایی بهم گفت که ای کاش زودتر متوجه اشتباهم میشدم برای همین رابطه چندین ساله رو تموم کردم
داشتم راستی راستی سمت گناه کشیده میشدما
با اینکه ناراحت بودم
ولی رفتم صبحانه خوردم و بدو بدو رفتم سمت میزی که برای داداشم چیدیم(داداشم یک ماه و چند روزی میشه ک فوت شده)و نگاه عکسش کردم انگار خوشحال بود و یه لبخند عمیقققق روی لبام داشتم رفتم توی حیاط نفس عمیق کشیدم و نشستم روی پله ها و به کوه هایی ک معلوم بودن نگاه میکردم انگار داداشم کنارم بود و مثل همیشه نصیحتم میکرد و میگفت هر کمکی که میخوای رو به خودم بگو🥺