2726

 من خودم همیشه پرده رو میزدم کنار فکر میکردم پسرعموم با یه گروه پشتش داره واسه من شویه هندی بازی میکنه و میخونه 😁😁😁😁

منم همش دوست داشتم استاددانشگاه بشم😂

پشتی می چیدم یعنی دانشجوبودن وخودمن باگچ رودیواردرس میدادم.

تازه مانتوی مامان وخاله هامم می پوشیدم یعنی دارم درس میدم😂😂😂😂😆

😂😂😂😂😂😂😂😂بخند دنیا به روت بخنده😂🤣


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

من همیشه تحت تعقیب توسط پسرا بودم و همشون می خواستن باهام ازدواج کنده حتی یه مدتی بلند بلند باهاشون حرف میزدم و دعوا میگرفتمو و میرقصیدم مامان  تعجب کرده بود 

البته تا 6 ساگیم ادامه داشتا

 برای سلامتی خانوادم صلوات بفرستید لطفا  

فانتزی من یه اتاق پر مغز تخمه آفتابگردون بود

خیلی سختم بود تخمه شکستن

اون موقع ها هم مغز تخمه رایج نبود

همیشه میگفتم میخوام یه دستگاه اختراع کنم تخمه مغز کنه😐

ایده مو دزدیدن😭😭😭

داشتن حافظه ی خوب،بدترین مجازاته. 😕

من همیشه تو بازی ها مامان میشدم و دور و برم پر بچه ی قد ونیم قد تازه عروسک آدمم ۵تا اینا بود سگ و خر و اینام بچه ام بودن😐

یه دوست پسر غیرتی بدین بهش خیانت کنم یه جوری بزنه تو دهنم پاره شه خون بیاد ازش دیه بگیرم؛میخوام دندونام رو درست کنم پول ندارم٬ بخدا مجبورم.  
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز