2726
عنوان

تاپیک جامع ***زایمان طبیعی پس از سزارین***

| مشاهده متن کامل بحث + 1670924 بازدید | 89552 پست
وااای میگید نجمیه خوب نیس پس من کجا برم زایمان؟؟؟؟؟😭 دکترم شریفیه.و بیمم نیروهای مسلحه. البته زای ...

معلومه که بقیه الله.


نجمیه امکاناتی واسه زایمان نداره!


بسسسسییییااااار شلوغ و رو مخ!!! 

عزیزم میشه بیای از زایمانت با نیلوفر دستگردی بگی؟ منم میخوام برم پیششون ولی دو دلم ! خیلی منتظم بیای ...

نشد با ایشون زایمان کنم و خدا خواست و با دکتر خودم زایمان کردم

آیا میدانید😍 سرعت پیشرفت علم در ایران ۱۱ برابر دنیا است۲-آیا مى‏دانید ایران تولیدکننده قایق پرنده رادارگریز با سرعت ۸۵۱ کیلومتر است؟۳-آیا مى‏دانید جمهورى اسلامى ایران دومین کشور دارنده تکنولوژى بیودیزل در جهان است؟۴-آیا مى‏دانید جمهورى اسلامى ایران هشتمین کشور تولیدکننده اورانیوم ۲۰ درصد در جهان است؟۵-آیا مى‏دانید ایران احداث‏ کننده بلندترین سد بتنى در جهان است۶-آیا مى‏دانید ایران سومین کشور تولیدکننده داروى بیمارى‏ ام اس در جهان است؟۷-آیا مى‏دانید جمهورى اسلامى ایران دومینکشور تولیدکننده هواپیماهاى استراتژیک خورشیدى در جهان است۸-آیا مى‏دانید ایران تنها تولیدکننده پرینتر سه بعدى میکروسکوپى در خاورمیانه است‏۹-آیا مى‏دانید ایران در میان پنج ارتش قوى جهان در حوزه سایبرى قرار دارد۱۰-آیا مى‏دانید جمهورى اسلامى ایران تنها تولیدکننده ایمپلنت چشمى در جهان است۱۱-آیا مى‏دانید ایران نخستین تولیدکننده پودر استخوان در جهان است.

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

بابا ماهم که شهرستانی هستیم میدونیم که با دکتر شریفی و بیمه نیروهای مسلح بهترین بیمارستان بقیه الله ...

انقد ک بی خبرم از همه جا 

مسیرهاشون لامصب بدن🙄

ممنون عزیزم😗

    سلام باربی های تو خونه😃                                      گروه قرمز❤️      تاریخ شروع رژیم ۱۹ شهریور       وزن شروع: ۱۱۵.۵۰۰🙄 ....۱۱۳.۵۰۰✓.....  ۱۱۲...۱۱۱...۱۰۹,600...  هدف اول رسیدم هورااااا   ۱۰۹🔓🔑...۱۰۷،۸۵۰......۱۰۶...۱۰۵،۷۰۰...۱۰۴،۳۵۰✓ ...هدف دوم۹۹🥰🔒 هدف سوم   ۸۹🤩   هدف چهارم ۷۹😍💪               هدف آخر ۷۵🔒 💃💃💃🤩🤩 ......                              یبار ب هدفم رسیدم.الان هم میتونم مطمعنم.خیالت راحت غصه منو نخور😂                              ی خانم خونسررررد و صبورم 😊             حالا تو هی بیا خودتو جلوم جر بده 😅😅😅.               نه حالا ک فک میکنم منم بی عصاب شدم از دست این شوور و بچه ها🙄🙄🙄
معلومه که بقیه الله. نجمیه امکاناتی واسه زایمان نداره! بسسسسییییااااار شلوغ و رو مخ!!! 

اره واقعا بی تلبیت هم هستن🙄

مرسی رستا جون😗😍

    سلام باربی های تو خونه😃                                      گروه قرمز❤️      تاریخ شروع رژیم ۱۹ شهریور       وزن شروع: ۱۱۵.۵۰۰🙄 ....۱۱۳.۵۰۰✓.....  ۱۱۲...۱۱۱...۱۰۹,600...  هدف اول رسیدم هورااااا   ۱۰۹🔓🔑...۱۰۷،۸۵۰......۱۰۶...۱۰۵،۷۰۰...۱۰۴،۳۵۰✓ ...هدف دوم۹۹🥰🔒 هدف سوم   ۸۹🤩   هدف چهارم ۷۹😍💪               هدف آخر ۷۵🔒 💃💃💃🤩🤩 ......                              یبار ب هدفم رسیدم.الان هم میتونم مطمعنم.خیالت راحت غصه منو نخور😂                              ی خانم خونسررررد و صبورم 😊             حالا تو هی بیا خودتو جلوم جر بده 😅😅😅.               نه حالا ک فک میکنم منم بی عصاب شدم از دست این شوور و بچه ها🙄🙄🙄
2728

یا حق

 اینم ادای دین من ب بچه های گل تاپیک

 اول ی شرح وضعیت بدم از خودم ک کلی دست همه بیاد روند بارداری و وضعیتم چطوری بوده

 پلی کیستیکم با پریودای نامرتب ک هر ماه میومد اما عقب جلو بود

 شوهرمم تعداد اسپرمش کم بود و جفتمون تحت درمان بودیم 

 دقیقا ماهی ک دکتر بهم گفت با شرایط ما تا سه چهارسال دیگه خبری از بچه نیس و ما کلا بی خیالش شدیم باردار شدم

 آقا امام رضا نظر کرد بهمون و روز عاشورا حرم آقا بودم و بعد برگشتن فهمیدم حاملم

 انگار همین دیروز بود 

 روز اول محرم روزه گرفتم ب نیت بچه دار شدن بدون اینک بدونم ی فندق تو دلمه

 وقتی فهمیدم رو ابرا بودم و اصلا باورم نمیشد 

 ی بارداری راحت داشتم بدون کوچکترین مشکلی

 با وزن 52 وقد 170 شروع کردم و آخرین ماه 68 کیلو شدم یعنی 16 کیلو اضافه وزن 

 اما هیچ مشکلی نداشتم و تا شب عید سرکار میرفتم. شکمم ب نظر همه کوچیک بود اما بچه سالمه سالم بود تا رسیدم ب ماه آخر 

 تصمیمم طبیعی بود 

 چون شوهرم سربازه بهترین گزینه برامون بیمارستان بقیه ا... بود و بعد پرس و جو تصمیمم قطعی شد و موند انتخاب دکتر 

 با مشورت بچه های این تاپیک انتخابم شد دکتر شریفی 

 تو بیمارستان بقیه ا... عامل زایمان خود پزشک متخصصه و مثل اکثر بیمارستانا نیس ک ماما بچه رو بگیره 

 روزی ک رفتم بیمارستان ب تایم کاری دکتر شریفی نرسیدم و با دکتر مصطفایی ویزیت شدم تو 34 هفته و وقت گرفتم برای 36 هفته ک با بچه ها کلی مشورت کردم و ی چهارشنبه صبح همه کارامو کردم و بالاخره ویزیت شدم با دکتر شریفی و خوشحال ک با ایشون زایمان خوبی خواهم داشت 

 چون پلی کیستیکم آخرین پریودم با تاریخ ان تیم نمیخوند و دو هفته اختلاف داشت و دکتر شریفی تو آخرین ویزیت تو 38 هفته بهم گفت تا 15 خرداد برام بیشتر صبر نمیکنه

  طبق گفته بچه های تاپیک گل مغربی رو از هفته 37 شروع کردم ک باعث شد وقتی تو 38 هفته برای اولین بار معاینه شدم اصلا دردی نداشته باشم و دهانه رحمم واقعا نرم و عالی باشه 

 همه چیز عالی بود و من تمام تلاشمو میکردم و با قر کمر و اسکات و ورزش تو خونه میخواستم دردم شروع بشه و کارم ب آمپول فشار نرسه و تا میتونستم پیاده روی میکردم 

تا رسیدم ب شنبه 11 خرداد ک صبح ک از خواب پاشدم حس کردم حرکت بچم کمه و رفتیم بیمارستان ک بعد سونو و ان اس تی خداروشکر همه چیز خوب بود و برگشتیم خونه و قرار شد دوباره دوشنبه برای چک شدن برم بیمارستان 

 یکشنبه نیت زیارت کردم و رفتیم امامزاده صالح و من ک عزممو جزم کرده بودم همه پله های مترو تجریش رو خودم بالا رفتم و امیدوار ک درد شروع بشه اما خبری از درد نبود و برگشتیم خونه 

 بدون کوچکترین مشکلی

 شب تا رسیدم خونه بخاطر پیراشکی ک تو تجریش خورده بودم مسموم شدم و بیرون روی و دل درد شدیدی گرفتم اما بعد ی ساعت خوب شدم و بخیر گذشت

 صبح دوشنبه با دردی ک تو دلم پیچید ساعت 8 صبح از خواب پریدم اما چون تصوری از درد زایمان نداشتم فک کردم مثانم پر بوده و بچم جاش تنگ بوده و رفتم دستشویی اما دردم هر دو ساعت تکرار میشد و نذاشت بخوابم دیگه 

 تا ساعت 12 تحمل کردم و دیگه 12 از جام بلند شدم 

 اما همه میگفتن درد زایمان تو کمره و جوریه ک ب زمین میزنت اما درد من اینجوری نبود زیر دلم بود و کاملا قابل تحمل برای همین رفتم آرایشگاه و یکمی پیاده روی کردم تا دردم شد بیست دقیقه یکبار اما بازم قابل تحمل 

 تا ساعت 6 عصر تحمل کردم و دوشم گرفتم اما دردام نرفت و فاصلش کمترم شد ک دیگه عزم بیمارستان کردیم چون ی ساعتی فاصله داشتیم 

 ساعت 7 با درد ده دقیقه یکبار رسیدیم بیمارستان ک بعد از معاینه ماما گفت 3 سانتم و بعد معاینه ی لخته خونی دفع کردم  ک گف برو پیاده روی کن و ساعت 9 بعد افطار برگرد ک ما رفتیم تو حیاط بیمارستان و من شروع کردم اسکات رفتن و ساعت 9.5 برگشتیم و گفتن باید پذیرش بشم و دیگه ساعت 11 پذیرش شدم و بعد معاینه تو انقباض 4 سانت بودم ک تماس گرفتن با دکتر شریفی

 ان اس تی بهم وصل شد ک دردام هر سه دقیقه یکبار و شدید بود اما من ذکر میگفتم و با تنفس کنترلش میکردم ک حتی باعث تعجب دکتر شیفت خانم حاج علی اکبر شده بود و بهم گفت حس نمیکنی ک انقباض داری پس چرا واکنشی نشون نمیدی 

 نیم ساعت بعدش اجازه دادن مامانم بیاد پیشم و ان اس تی جدا شد ازم و من اول رفتم تو سرویس رو کمرم آب گرفتم و همزمان اسکات میزدم 

 داروی زایمان اسانم ی قاشق دیگه خوردم و مدام در حال حرکت بودم و رو تخت نرفتم

 خرما و آب دعا خونده خوردم و قر کمر و اسکات میرفتم و یکمی رو توپ نشستم و همزمان با مامانمم حرف میزدم تا دردارو رد کنم 

 دکتر شیفت و ماماها هر سری منو ی گوشه اتاق و تو ی حالتی پیدا میکردن و هی بهم میگفتن افرین خیلی خوبه و تحرک داشته باش

 ساعت 1.30 مامانم رفت بیرون بلوک تا برای سحری چیزی بخوره و منم معاینه شدم و در کمال تعجب دکتر 6 سانت بودم و میگفت چطوری انقد زود و بی سر و صدا پیشرفت کردم ولی من نمیدونم تاثیر داروی زایمان آسان بود یا ورزشا یا ژنتیک خودم 

 گذشت ساعت 2.5 دکتر شیفت بعد تماس با دکتر شریفی و ناامید شدن از اومدنش وقتی دید 7 سانتم اومد کیسه آبمو زد ک آب کمی خارج شد و ازم پرسید پارگی یا سوراخی داشتی ک منم گفتم ن و حتی شنبه ک سونو شدم مایع آمنیوتیک ب اندازه بود و گفت کلا تو همه چیت عجیبه و رفت و یکمی بعد مامانم اومد و دید کیسمو زدن و من تو سرویس دارم آب میگیرم زیر دلم و زور میزنم 

ی ی ربعی موند ک منو برای معاینه رو تخت خوابوندن و دکتر گفت 9 سانتی و زور بزن و مامانمم بیرون کردن ک بچه داره دنیا میاد و بهم ان اس تی وصل کردن ک ضربان بچه رو تو فولی داشته باشن 
ساعت دقیقا 3 بود و منم ب مامانم گفتم برو ک تا اذان همه چی تمومه 
عذاب و کابوس ازینجا شروع شد 
دکتر رفت یکمی استراحت کنه و گفت حس دفع ک داشتم صداش کنن
من ان اس تی بهم وصل و رو تخت 
همه رفتن و دورمو خالی گذاشتن 
چون حین زور زدنا خودم مدفوع کردم کاور تخت رو عوض کردن و پنجره اتاقم باز 
من با ی لباس خیس و زیر اندازی ک از آب کیسم خیس شده و با درد ده سانت تو اتاقی ک پنجرش بازه در حالی ک ان اس تی بهم وصل بود تنها شدم 
از ساعت 3 تا 5 درد کشیدم دردی ک تا آدم خودش تجربه نکنه نمیفهمه چیه
تسبیح دستم بود و فقط ذکر میگفتم و دسته تخت رو فشار میدادم بدون اینک داد بزنم 
حتی دیگه آخراش متن صلوات یادم میرفت از درد 
ان اس تی تموم شد ولی بهم وصل بود هنوز 
ساعت 5 دکتر از استراحت اومد بالاسرم و شروع کرد داد زدن سر پرستار و ماماها ک این دو ساعته فوله من نبودم نباید یکی ب این بیچاره سر میزد
بهم اکسیژن وصل کردن و دوباره ان اس تی از اول ک چون نداشتن ضربان بچه رو چقد فشار دادن اون پراباشو رو شکمم و منی ک با تکونای بچم داشتم میمردم دیگه ب التماس افتادم 
یکمی بعد دکتر همه رو صدا کرد از خدمه تا ماما و با وسایل اومدن تو اتاق ک فهمیدم وقتشه دیگه
بهم گفتن فقط زیر پاهاتو بگیر و زور بزن اما واقعا دیگه نایی نداشتم 
دکتر با دستش بالای شکممو چنگ میزد اما بچم گیر کرده بود و تکون نمیخورد
متوسل ب زور شدن و ی خدمه فوق العاده هیکلی رفت رو ی چهارپایه و با همه وزنش افتاد روم و دیگه داشتم له میشدم
فقطم بهم میگفتن زور بزن
من تا اون لحظه صدام در نیومده بود ولی اونجا با صدای بلند فقط التماس میکردم 
همه اون پرسنل مهربون ک تا قبلش بهم لبخند میزدن دعوام میکردن ک فقط زور بزن
بما نگاه نکن 
دست ما رو نگیر موقع زور زدن و فقط زور بزن
همشم میگفتن یکی دیگه بزنی تمومه ولی من هرچی زور میزدم میگفتن ب درد نمیخوره
من آمپول بی حسی رو متوجه شدم

برش رو متوجه شدم و حتی بردن دست دکتر داخل بدنم برای در آوردن سر بچه رو

 تا بالاخره ماهیه منم سر خورد و از دلم اومد بیرون 

 گذاشتنش رو شکمم اما دستمو بردم سمتش دعوام کردن 

ک کثیفش میکنی و پیچیدنش تو ی ملافه و بردنش تو اون تخت کنارم ک منم چشمام دنبالش رفت

 دکتر گفت سرفه کن برای جفت اما اصلا نایی نداشتم و ب زور جفت در اومد ک من ندیدمش اصلا

 حواسم پیش بچه ای بود ک شده بود همه وجودم و دیدم یکی برش داشت و برش گردوند

 از دهنم در اومد خانم مواظب بچم باش نیوفته ک یکی دیگه گفت خوب هرچی ب دهنت میاد میگی این خانم بیست ساله کارش اینه

 پروسه بخیه زدن شروع شد ک با فرو کردن سوزن گفتم خانم دکتر من متوجه میشم گفت خب باید بشی دیگه 

 منم دیدم چاره ای نیس گفتم دیگه خانه آخره تحمل کن ک یجا واقعا دردناک شد و برام لیدوکائین اسپری کردن ک داشت آتیشم میزد از سوزشش دردشو یادم رفت و دیگه 6.20 صبح 14 خرداد ماه کار زایمان و زمینی شدن فرشته کوچولوی من تموم شد

 خداروشکر ک با عذابی ک کشیدم ختم ب خیر شد و دخترم الان صحیح و سالم کنارم خوابیده

 از همه بچه های تاپیکم ک ب سوالام خواهرانه جواب دادن ممنونم و ان شاء... خدا بچه هاشونو براشون حفظ کنه و خیر دنیا و آخرت بهشون بده

حالا نکاتی ک شاید جا انداخته باشم

 من برای ترک نخوردن شکمم روغن زیتون استفاده کردم ک واقعا ترک نخورد اصلا 

 البته شکمم خیلی بزرگ نشد

 برای زخم نشدن نوک سینم چربش میکردم ک زخم شد و هر سری شیر میدم بچمو پدرجدم میاد جلو چشمم

 برای نرمی دهانه رحم گل مغربی شیاف میکردم 

 چندباری ماساژ دادم و سه شبم خوردم ک ج داد واقعا مخصوصا روز آخر قبل بیمارستان سه تا ب فاصله ی ساعت شیاف کردم 

 داروی زایمان آسانو دیر شروع کردم اما زود فول شدم و شاید تاثیر همین دارو بوده باشه چون من چهار پنج قاشق بیشتر نتونستم بخورم

 خرما و آب دعا خونده رو داشتم 

 قر کمر و اسکات کمک کننده بود 

 من هدست بردم ک ب کارم نیومد چون با مامانم حرف میزدم و موقع تنهاییم اونقد درد داشتم ک هیچ چیزی کمکم نمیکرد

 قرآنم بردم ک تمرکزشو نداشتم اما تسبیح کمکم کرد و ذکر گفتنه تا وقتی روندم عادی بود باعث میشد دردو راحتر رد کنم

 آب گرفتن رو دل و کمر واقعا عالی بود

 من خیلی کار با توپ رو بلد نبودم 

 سجده و اسکات و کلا ورزش تو دردا خوب بود 

 از دکتر شریفی واقعا ناامید شدم و توصیم اینه ک اگ ی مورد بی خطرین سراغش نرین چون ب خودش زحمت نمیده ک بیاد حتی از دکتر شیفت پرسیدم ک شانس من بود ک نیومد یا نمیاد ک گفت اکثرا نمیاد برای زایمانای اسون

 حالا من سوالم اینه مگه زایمان آسونم داریم

 برش و بخیه حس میشه اما دردناک نیس و عملا آدم چیزایی رو تجربه کرده تو اون موقعیت ک اینا براش نیشگون گرفتنه

 راستی من آمپول فشار نگرفتم چون راحت و زود فول شدم ولی تو این مرحله موندم 

 ی سرم قندی بهم زدن همون اول ک گیر داشت و نمیومد و هرچی دکتر گفت همون رو دستم بود تا فردا صبحش ک میخواستم برم بخش برام جاشو عوض کردن

 دیگه هر سوالی بود در خدمتم 

حالا نکاتی ک شاید جا انداخته باشم  من برای ترک نخوردن شکمم روغن زیتون استفاده کردم ک واقعا ترک ...

عزیزم قدم نو رسیده مبارک....الهی عزیزم خیلی سختی کشیدی.اجرت با حضرت زهرا.اون لحظه ی آخرت رو درک میکنم شدید.......دنده هات درد نمیکنه؟؟؟

به سینه ات روغن کره بمال خیلی عالیه شستن هم نمیخواد مرتب بمال

اللهم عجل لولیک الفرج
حالا نکاتی ک شاید جا انداخته باشم  من برای ترک نخوردن شکمم روغن زیتون استفاده کردم ک واقعا ترک ...


عزیزم مبارک باشه

خسته نباشی

ان شاالله زیر سایه اقا امام زمان (عج) باشه و همیشه سلامت باشید

التماس دعا

🌷🌷🌷



🌼🌼اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم🌼🌼
حالا نکاتی ک شاید جا انداخته باشم  من برای ترک نخوردن شکمم روغن زیتون استفاده کردم ک واقعا ترک ...

عزیزم بهت تبریک میگم خدا قوت بهت بده خیلی اذیت شدی انشالله دخترت زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه❤❤


فهمیه جان تورو خدا واسه منم دعا کن که دیگه از همه جا نا امید شدم میترسم آخر مجبور به سزارین بشم😭

حالا نکاتی ک شاید جا انداخته باشم  من برای ترک نخوردن شکمم روغن زیتون استفاده کردم ک واقعا ترک ...

واسه زخم سینت همیشه بعد شیر دهی شیر خودت رو بمال رو سینت خیلی موثره

سعی کن سینه رو درست بزاری دهن نی نی کمتر باعث اذیتت  میشه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز