نه گلم دشمنت شرمنده.
شما ببخش من الان نمیتوونم دقیق توضیح بدم چی شده.
ببین چندتا زایمان منو تبدیل به سزارین کرد:
اولیش عجله مامای همراه برای زاییدن من بود. طفلکی شاید حق هم داشت چون از ساعت ۹شب تا ۴صبح کنارم بود.
دوم تفکرات و تصورات غلطی بود که از خووندن خاطرات زایمان بقیه در ذهنم وجود داشت و فکر می کردم خیلی زود زایمان می کنم و وقتی روند زایمانم کند شد به شدت نگران و پریشان شدم و روحیه ام رو از دست دادم.
سوم گرسنگی و ضعف بود. من از ساعت ۳بعدازظهر هیچی نخورده بودم و قوتی نداشتم بنابراین همکاری ام کم کم کاهش پیدا کرد.
چهارم پرسنل بیمارستان بودن. واقعا و انصافا خیلی مهربون و کاردرست و دلسوز بودن ولی هیچ امیدی به زایمان طبیعی من نداشتن و مترصد فرصتی برای این بودن که منو ببرن اتاق عمل.
حالا که نگاه می کنم می بینم گرفتن مامای همراه به کار من نیومد و اگر فقط خودم و دکتر بودم حتما میتووونستم طبیعی زایمان کنم چون دکتر تحت هیچ شرایطی حاضر به سزارین من نبود.
اما گذشت....
خوشحالم دخترم رو صحیح و سالم بغل گرفتم و این دوران هم تموم شد.
برای همه تون یه زایمان عالی آرزو می کنم.