2703
2553
عنوان

تاپیک جامع ***زایمان طبیعی پس از سزارین***

| مشاهده متن کامل بحث + 1664894 بازدید | 89503 پست

۱۵


بچه پایین تر ک اومد دوباره معاینه کرد گفت ببین سربچه پایین تر اومده یخورده از موهاشم برید گفت ببین این موهاشه بچه انقد نزدیکه ک ب دنیا بیاد😍
گاهی خودمم دست میزدم موهاش تو دستم میومد انرژی میگرفتم چ انرژی ایییی!!
دیگه امید وار شده بودم
دیگه ب زایمانای خواهرام و خاله هام و مادرم ک خیلییییی سخت و گاها بی نتیجه بوده فکر نمیکردم! دیگه یاد سزارینم نمی افتادم!!
دیگه نمیگفتم نمیتونم نمیشه!!
نمیدونم ساعت ۱۰ بود فکر کنم ک گفتن دیگه برم رو تخت زایمان
خیلی خوشحال شدم چون بالخره میخواست بچه م بغلم بیاد ببینم چ شکلیه این دخترخانوم ک سخت چسبیده ب مادرش!!😍
دراز کشیدم روتخت
یه نفر بالای شکمم  باهرانقباض فشار میداد   پزشک و خ صابریان هم بالاسرم بودن...
خیلی گذشت و من زیاد زور میزدم منتها انگار انقباضای من چندان قوی نبودن و بچه سرش بیرون نمیومد
خ صابریان گفتن ک ب ناچار آمپول فشار بزنن تا ب انقباضام کمک کنه...
آمپول فشار رو ک زدن حس زوری ک میومد بیشتر شد...خ صابریان گفت پرینه ت خیلی خوبه حیفم میاد برش بزنم (من از هفته ۳۲ ب بعد با روغن گل مغربی پرینه رو ماساژ میدادم)بنده ی خدا تماااام سعیشو کرد ک برش نزنه
دیدن بچه سرش پایین نمیاد!!
حالا نوبت وکیومه! وای خیلی ترسیدم!نکنه بچه م طوریش بشه با وکیوم
چندنفر بسیج شده بودن فقط برای وکیوم دورو ورم پر از ماما و پرستار بودن...حتی از فورسپرس هم استفاده کردن اما این دختر سرش بیرون نیومد ک نیومد!
یهو دیدن ضربان قلب بچه داره میره پایین... وای چرا داره بوق میزنه...داشت میرفت زیر صد
ک خ صابریان گفتن آمپول فشار رو قطع کنید و اکسیژن وصل کنید
منو میگید دیگه فقط نفس میکشیدم تا ب بچه اکسیژن برسه چشمام همش ب مانیتور بود و خووب نفس میکشدیم... الهی قوربونت برم عزیز دلم ک نفسات ب نفسای من بسته ست بیرون ک بیای نفس من میشی مامانم😭

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       

۱۶

همه تلاش میکردن ک بچه سرش بیرون بیاد ... خیلی طول کشید خیلی خ صابریان تلاش کرد
تااین ک پزشکم یه نگاهی کرد ب خانم صابریان و گفت ببریمش ساکشن؟ گفتم ساکشن چیه؟ گفت یعنی سزارین!!!
گفتم نه توروخدا  خب برش بزنید! وای خدای من دارم چی میگم؟؟؟ من ک در تموم طول بارداری وزایمانم فقط از برش و قیچی میترسیدم چ دل و جرئتی پیدا کردم ک حالا خودم پیشنهادش میدم... اون موقع راضی بودم هرچی میخوان برش بزنن ولی فقط ب دنیا بیاد و دیگه تموم بشه...
بعععله!
بتادین زدن و قیچی!
وقتی برش زدن هیچی نفهمیدم هیچییییی
حتی متوجه نشدم کی برش زدن
فقط دیدم یهو خ صابریان یه لبخند زدن... وای اون موقع اون لبخندو با دنیا عوض نمیکردم میدونستم دیگه تمومه😍
تمام طول بارداری و زایمانم منتظر همین لحظه بودم!منتظر موقعی  ک همه ی مامانایی ک طبیعی زایمان کردن از اون ب بهترین  لذت بخشترین لحظات یاد کردن...
خ صابریان سرشو با دودست گرفت و کشید و بچه اومد بیرون!  یهو صدای گریه پیچید تو اتاق!! ساعت ۱۰ و ۴۰ دقیقه صبح!
چ صدای قشنگی... گریه م اومد ولی اشکم نیومد انگار تموم شده بود😐
وقتی گذاشتن رو سینه م
نگاه کردم دیدم واااای چ قد بلندی! سرش هنوز خیس بود! پر از موووو
سرو صورتشو ناز کردم وگفتم :تو بودی دل نمی کندی قربونت برم عزیییزم تو بودی پدرمو درآوردی😅
هی نازش میکردم فقط
اون لحظه نمیدونم چرا حسی ک همه داشتن رو من نداشتم! شیرینی اون لحظه رو نچشیدم ولی فقط یه چیزی در من فوران کرد! اون لحظه فقط با خودم فکر میکردم ک بالخره منم تونستم!! حس توانایی خاصی رو داشتم.. حس قوی بودن!  حس من میتوانم!حس مادر بودن....! حس زنده شدن!
دلم نمیخواست از سینه م برش دارن
ولی برداشتن تاتمیزش کنن منم از شوهرم خواستم تربت رو بیاره تا  قبل هرچیزی کامشو باتربت امام حسین برداریم...
بعد این ک بچه ب دنیا اومد گفت یه سرفه بکن ک جفتت بیرون بیاد! منی ک سرفه هام از انقباضام شدیدتر بود🙄 دیگه جونی تو تنم نبود یه سرفه ی کوچولو از اعماق جانم دراومد باهمون جفتم اومد بیرون...
نوبت ب بخیه رسید... آسونترین چیزا همینایی بودن ک ب شدت ازشون میترسیدم! برش و بخیه!
بخیه هم اون چیزی نبود ک فکر میکردم
دوتا بی حسی زدن و دوختن😅 ۶تا بخیه خوردم
هرجا احساس درد میکردم فقط میگفتم بی حسی بزنید  دیگه تحمل درد ندارم! خ صابریانم خیلی صبور میگفتن باشه مامان جان...
انگار اصلا دلم نمیخواست دیگه بعد بچه درد بکشم!
انگار درد رو فقط قبل بچه و ب عشق اون میخواستم...
بعد بخیه خیلی سبک و راحت شده بودم! شده بودم شبیه پر! دلم میخواست بخوابم فقط.....چقد راحت شده بودم
خدایا ازت ممنونم❤❤
فاطمه ی من بالخره طبیعی ب دنیا اومد...❤❤
شکرت ک تونستم
من خیلی درد کشیدم ولی لحظه لحظه ی زایمانم برام شیرینه
من تو لحظه لحظه ش دعا کردم...خدارو صدا کردم
من حتی ب دستای کوچیک حضرت رقیه التماااس کردم!
من رباب رو ب اولین و آخرین شیری ک ب علی ش داد قسم دادم...!
من سر اذان گریستم
من خودم بچه رو ب دنیا آوردم... تیغ هیچ جراحی ب تنم نخورد

کی سزارینم این چیزا رو داشت؟؟؟
من زنده شدم!  زنده!
خدایا شکرت❤

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

دوستان بازم ببخشید 

اگه خلاصه میکردم جذابیتش کم میشد

اگه وقتشو ندارید حتما اواخرشو بخونید🤗

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       

حالا هی بگید چرا خاطره تو نمینویسی!!!

برااینه دیگه خواهر😐

بخون ببین میتونی تمومش کنی😅

حسین جان! پسرانت همگی نام علی بنهادی! جان عالم ب فدای دل بابایی تو😍😍😍       ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین...                       
2456
۱۶ همه تلاش میکردن ک بچه سرش بیرون بیاد ... خیلی طول کشید خیلی خ صابریان تلاش کرد تااین ک پزشکم یه ...

عزیزم ان شاءالله قدمش پر خیر و برکت باشه 

چه قدر اسم فاطمه قشنگ و زیباست

و چقدر زایمانت سخت بوده 

چقدر پیشرفتت حین دردا کند بوده 

پیاده روی هم میکردی تو هفته های آخر ؟

لطفا ورزش هایی که خانم صابریان حین دردا بهت میداد و یا توی هفته های آخر انجام دادی دمنوش هایی که خوردی رو هم بگو 

راستی پسرت رابطه اش با خواهرش چطوریه 

دختر منم دو سال و یک ماهشه و تو سن No no age

کلا هرچی میگیم میگ نه نه حتی نمیذاره کسی تو مهمونی ها دست به وسایل شخصی خودش یا من و باباش بزنه نمیذاره هیچ بچه کوچیکی رو من بغل کنم

منم تصمیم به بارداری دارم 

ولی چند روز قبل استخاره کردم بد اومد بهم گفت انجام نده 

فعلا دست نگه داشتم دندونام رو پر کنم و تا یه دو هفته دیگ شروع کنم از پوشک بگیرمش تا ببینیم چی میشه



حالا هی بگید چرا خاطره تو نمینویسی!!! برااینه دیگه خواهر😐 بخون ببین میتونی تمومش کنی😅

قدمش خیر باشه چند ماه بعد سزارین باردار شدی؟به بخیه هات فشار نیومد؟

پسرکم معجزه خداست😍خدایا هزاران بار شکررت..
سلام دوستان گلم  من روزی چهار پنج بار به اینجا سر میزنم  من آرزومه طبیعی زایمان کنم هر چ ...

عزیزم‌ شما شیراز هستین درسنه؟ 

من دکترم دکتر محسن پور هست واقعا ازشون راضی هستم خیای خوب و مهربون و دلسوز خوش اخلاق هستن ، من این هفته ۳۸ هفتم بود معتینه داخلی کردن دهانه رحمم کامل بسته بود و بهم گفتن لگنک نه خیلی خوبه نه خیلی بد ، ولی اصلا نگفتن نمیتونی خیلی قشنگ برام توضیح دادن که خیلیا هم با شرایط من تونستن طبیعی زایمان کنن و این ملاک نیست ، شاید هر دکتر دیگه بود همینو بهونه میکرد که سز کنه ولی اصلا بهونه نیاورد برام فقط میگه از آمپول فشار استفاده نمیکنم چون خطر داره 


2714
دوستان بازم ببخشید  اگه خلاصه میکردم جذابیتش کم میشد اگه وقتشو ندارید حتما اواخرشو بخونید🤗

عزیزم یکی از قشنگترین و با احساس ترین خاطره هایی بود که خوندم واقعا خودمو تو اون شرایط حس میکردم 

شما که پاکی داری بچه شیر میدی تورو خدا برای منم دعا کن منم عاشق زایمان طبیعی هستم دعا کن قسمت منم بشه 

عزیزم‌ شما شیراز هستین درسنه؟  من دکترم دکتر محسن پور هست واقعا ازشون راضی هستم خیای خوب و مهر ...


اره عزیزم من شیرازم 

حتما میرم پیشش 

منم ارزومه زایمان طبیعی 

فقط من شاغلم پرستار بخش آن ای سی یو هستم همکارام همش میگن تو بیمارستان خودمون سز کن که هواتو داشته‌ باشیم منم بهونه الکی میارم 

انشاءالله راحت طبیعی بیارم که همه بدونن بعد از سز هم طبیعی میشه آورد 

فقط دعا میکنم هر چه زودتر شما سز کنین ببینیم دکتر محسن پور و بیمارستان کوثر چجوریه 

باور میکنی هنوز دکتر زنان نرفتم

۱۶ همه تلاش میکردن ک بچه سرش بیرون بیاد ... خیلی طول کشید خیلی خ صابریان تلاش کرد تااین ک پزشکم یه ...

سلام عزیزم

ببخشید یه سوال:

ماساژ پرینه چطوره؟

اصلا پرینه رو پیدا نمی کنم‌.  

بهم میگی با چه پوزیشنی این کارو می کردی؟

همیشه جای شکرش باقیست الهی شکرت.....
حالا هی بگید چرا خاطره تو نمینویسی!!! برااینه دیگه خواهر😐 بخون ببین میتونی تمومش کنی😅

عالی بود

کیف کردم

ان شاالله خاطره زایمان های بعدیت را بخونم 😉😉😉😉

دوستان و خانم های نی نی سایتی عزیز اگر علاقه مند به زایمان طبیعی هستید و بخاطر سابقه سزارین فرصت تجربه این قسمت از علاقه مندی تون را از دست دادید پیشنهاد می کنم به این تاپیک مراجعه کنید تا از تجربیات من و دوستان من که موفق به زایمان طبیعی بعد از سزارین شدیم استفاده کنید😊
من پیامای شما رو دنبال میکنم.تو شرایط شما نبودم واسه همین نمیتونم درک کنم اما شمام خیلی انرژی منفی د ...

میدونی عزیزم،وقتی کل بارداری التماس خدا رو میکردم که یه ذره انقباضام کم بشه و نمیشد بلکه بیشترم میشد،وقتی عین یه تکه گوشت فقط یه گوشه دراز بودم،وقتی بهم گفتن پنجاه پنجاهه موندن بچه،وقتی هفته ای یه بار بیمارستان بودم و ان اس و تی و کلی دارو ولی وضعیتم روزبه روز بدتر میشد،طوری که دیگه جونی برای زایمان نداشتم،وقتی الان میبینم با وجود اون انقباضای شدید،سابقه سز، تیروییدم،فامیل بودنمون،سن ام،چه قدر بارداری بعدی خطرناک باشه،وقتی میبینم همه راحت تو بارداری میتونن به کاراشون برسن و بچه کوچیک رو نگهداری کنن و من حتی معلوم نیست بتونم باردار بشم دوباره تازه بشم هم دربهترین حالت باز یه تکه گوشت دراز کشیده هستم،اصلا کی میخواد به بچه برسه،غذا،دستشویی،مریضیش.... معلومه که امیدی ندارم،وقتی حتی این شرایط من درمان هم نداره،معلومه که ناامید میشم.ببخشید دلم خیلی پره،با گریه نوشتم

۱۳ خ صابریان اومد معاینه کرد گفت ۸سانتی هیچی دیگه نابودترین دردا از اون موقع بود داد میزدم یاحسیننن ...

سلام عزیزم 😘

خیلی خاطره ات زیبا و عالی بود ؛ انگار رفتم تو فیلم و تاریخ 😁

 قسمت بزن و بزنت رو که خوندم که خودت و شوهرت رو می‌زدی و... ؛ نتونستم دیگه خودمو کنترل کنم ؛کلی گریه کردم😭

 وای خدا؛ یعنی اینقدر سخته 😱😰

خدا قوت بهت میگم 💪

خیلی هم عالی که با جزییات و کامل نوشتی .

اینطور خاطره ها خیلی کمک کننده است که خودمون رو تو شرایطش حس کنیم.

اما فهمیدم دعا کنیم زایمان سریع و راحت باشه؛ زود بچه بیاد ؛ بخیه و برش و دوخت رو ولش که اینقدر تو فکرشیم 😂

تو خاطره وزن بچه رو نگفته بودی ؛ یادم نیست قبلا گفته بوده باشی .



اره عزیزم من شیرازم  حتما میرم پیشش  منم ارزومه زایمان طبیعی  فقط من شاغلم پرستار ...

انشالله که حتما بهش میرسین ، دکتر محسن پور واقعا خوب هستن من خودم به همه معرفی میکنم ،

انشالله که خدا کمک منم بکنه وه طبیعی زایمان کنم بیام از همه جزئیات بگم براتون ،‌

چه جالب ، شما کدوم بیمارستان کار میکنید؟

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2712
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز