سلام دوستان عزیزم
من تو سن بالا ازدواج کردم و الان دو ماه و نیم هس که عروسی کردم
خیلی هم من و مادرم بهم وابستگی داریم..اما از وقتی عروسی کردم و اومدم خونه خودم اصلا دلم نمیخواد برم خونه پدر و مادرم.به اصرار مادرم هم که میرم یک ساعت که میشه دلم میخواد فرار کنم..نمیدونم چرا اینجوری شدم؟بعضی وقتا عذاب وجدان دارم که نکنه بی مهر و محبت شدم
لطفا کسی میدونه دلیلش چیه؟
خونه خودت شاید حالت خوبه😄
شاید خونه خودت حس راحتی بیشتری داری
چقدر برعکس منی اوایل عروسی همش با شوهرم دعوا داشتیم من همش دلمومیخواست برم خونه بابام بمونم دلم خونه خودمو نمیخواست گریه میکردماااااا
خب عزیزم برات تازگی داره و هیچ عجیب هم نیست. امیدوارم همیشه تو خونه خودت و کنار شوهرت همیشه حالت خوب باشه و فکر یه لحظه فرار از خونه خودت رو نداشته باشی
از ی طرف خیلی بهم علاقه داشتن از ی طرف از اینکه هنوز ازدواج نکردم خیلییی ناراحت بودن و این ناراحت بودنشون منو خیلی عذاب میداد
به خاطر اینه که خاطرات خوبی نداری، همش انتظار کشیدی و سختی پدرمادرتو دیدی
حالا اشکال نداره تحمل کن زود زود سر بزن بهشون مهم اینه دوباره برمیگردی خونه خودت
ان شالله خوشبخت باشی عزیزم
