دیروز واسه افطار ما خونه مامانم بودیم که صاحبخونمون تماس گرفت خانومش از پله های حیاط پرت شده پایین و...
ساعت 8 بوده دم غروب..هیچکی هم خونه نبوده حتی شوهرش..بنده خدا حیاط و شسته رفته گلدونا رو اب بده که تو پله های ما بوده..از بالا میفته تا پایین..ده تا پله بزرگ
زبون روزه هیچکی هم نبوده بدادش برسه..دیگه خودشو با بدبختی میکشه بالا و میاد تا کوچه...هی جیغ میکشه یه همسایه ها زنگ میزنه 115
پاش که از چند جا شکسته و امروز پلاتین گذاشتن...سرشم ضربه خورده..فعلن مشکوک
اعصابم خورد شد وقتی فهمیدم که خدا میدونه. اخه خیییییلی خانوم خوبیه..خییییلی
توروخدا دعاش کنید