2726
یادمه عقد کردیم بعد ما چون از دوتا شهر متفاوت هستیم یبار با همسرم داشتیم میرفنیم خونشون تو راه از بس ...

من دوست پسرم نمیذاره ببوسمش...میگه رژی میشم....بی احساس نیست عایا؟

تازه نمیذاره گازش بگیرم....میگه ردش میمونه بد میشه....وووویش

منم و این صنم و عاشقی و باقی عمر...

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

راستي كادو هاشم خيلي دوست داشتم 😋😋😋😋😋

واییی.......از کادو گفتین یهو یادم اومد..واسه عشقم کادو چی بگیرم بنظرتون؟میترسم چیزی بگیرم و خوشش نیاد

منم و این صنم و عاشقی و باقی عمر...

اولين بارم كه مادر و خواهرشوم رو ديدم داشتم چاي ميريختم توي آشپزخونه اونام داشتن نگاه ميكردن يهو دسته ي قوري موند توي دستم خود خوري با چاي توش افتاد زمين خيلي ضايع بود😐 از اين قروي پيركس ها بود كه دسته پلاستيكي دارن😐

دل آرام گيرد با ياد خدا❤️
2728

اولین بار که همو دیدیم گفتم عه این چرا بوره؟ من شوهر بور نمیخوام. جوابم منفیه. ولی خب با این حال ازدواج کردیم!!!!


اولین بار که بوسم کرد، چند هفته بعد از عقد بود. من خیلی خجالت میکشیدم ازش. اونم شیطون بود. به هر دری میزد پا نمی دادم. یه بار رفته بودیم پارک ملت، اونجا با حسرت به زوجهای دست به دست هم نگاه کرد و گفت آخی. اینا دستای همو گرفتن.

منم دوزاریم کج، اصلا نفهمیدم منظورشو. داشتیم قدم میزدیم دیگه طاقت نیاورد. گفت میشه منم دست شما رو بگیرم؟

خخخخخ

من قبول کردم ولی روم نمیشد نگاش کنم. بعد که نشستیم تو ماشین دستمو بوسید  


اولین بار که حرکت نی نی رو حس کردم حوالی هفته 24 بود. اونقدر ذوق داشتم. ولی کلی طول کشید تا اونقدر محسوس بشه که همسرم هم بتونه حسش کنه.



دوست من اگه تحمل نظرات مخالف رو نداری، تاپیک نزن. دلیلی نداره همه باهات هم عقیده باشن. اگرم تاپیک زدی، نظر مخالف هم دیدی، لااقل توهین نکن. شعور داشته باش. مرسی.

من اولین بار که همسر عزیزمو دیدم اینجوری بود که من از جنوب آلمان میخواستم برم شمال المان خونه خالم. اون هم کااااااملا اتفاقی (  ) اومده بود همونجا که من هستم و کار داشت و قرار بود بره شمال المان. شب قبلش گفت تو که میخوای بری, تا فلان ایستگاه قطار بیا من اونجا میام دنبالت و میبرمت پیش خالت.


تو ایستگاه قطار هم دیدم یه اقای جوان جیگر خوشتیپ امد سمتم. یه تیشرت آبی پوشیده بود رنگ چشماش     من شکل همین اسمایلیه شدم .  خلاصه دیگه این شد که بعدش هی قرار گذاشتیم با هم   

در سرزمین قدکوتاهان ,معیارهای سنجش, همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند, چرا توقف کنم.         فروغ فرخزاد

شوهر من از زمان دوستی خیلی لارج بود و ولخرج.هر دفعه با کلی کادو و گل میمد دم خابگاه .کادو رو زیر لباسم قایم میکردم میرفتم داخل خابگاه ولی گلهاشو از ترس مسئول خابگاه پرپر میکردم

خدایا شکرت.هنوز تو حیرتم ولی میدونم ک حکمتی هست
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730