ما داستانمون پیچیده بود...
اولین شعری ک واسم فرستاد و خیلیم مفهومی بود و داستان داشت و بدلایلی هنوز هیچ ارتباطی باهم نداشتیم و هیچی نگفتیم ولیییی قرار. بود جدا بشیم
و من اینو اولین اعترافش میدونستم:
تو ازاین دشت خشک تشنه روزی کوچ خاهی کرد
و اشک من تورا بدرود خاهد گفت
تورا کوچیدن از. این خاک دل بر کندن از خاک است
توروبا برگ برگ این چمن پیوند پنهان است
من اینجا ریشه در خاکم...
من اینجا تا نفس باقیست میمانم
و می دانم تو روزی باز خاهی گشت...