من یادمه شوهرم که اومد خواستگاریم یه سوال پرسیدم.در جوابش دقیقا یک ساعت و ده دقیقه حرف زد.رفته بود بالا منبر فکر میکرد من پا منبریشم.
سخت است فهماندن نکته ای به کسی که منافعش در نفهمیدن است.......دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند وگرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم چه بسیارند اهل دین، آنجا که شرط دینداری جز نمازی غراب وار و روزی چند گرسنگی و تشنگی و طوافی چند برگرد خانه ای سنگی نباشد....
من اولین خاطره بوسیدنمون تو ماشین و خیلی دوس دارم ... تقریبا توی شهر بودیم و داشت منو میبرد دانشگاه و یه هفته حدودا از عقدمون گذشته بود .تو ماشین همش گیر میداد چرا تو این یه هفته منو بوس نکردی الان باید بوسم کنی هر چی من میگفتم تو ماشین زشته گوش نمیکرد اخرم گفت اگه بوسم نکنی از دستت ناراحت میشم خلاصه بعد کلی نه و اصرار اطرافمو نگاه کردم ماشینی نزدیکمون نباشه ببینه هم سرمو خم کردم ببوسمش اون زودتر ازم بوسه گرفت ... هیچ وقت یادم نمیره خیلی شیطون و شاد بود