شوهرم معتاد بود جدا شدم پسرم 4سالش بود باخودم اوردمش الان 11سالشه از اون موقعه ن پدرش تماس گرفت ن پدربزرگ ن عمه عمو حتی بچم عملم رفت نیومدن خیلی بی تنهاس فقط منو داره امروز گریه میکرد میگف چطو دلشون میاد چطو میتونن فراموشم کنن. مشاوره اینا بردم کنار اومده با این قضیه اما گاهن مناسبتا دلش میگیره 😔بمیرم برا دلش ک با. سن کمش حسرت پدر یا فامیل پدریه پسرم چن باری زنگ زد سرد ج دادن رو ندادن
ب ت..خم سمت چپش ...واقعا غصه چیو میخوره انگار همه مردن
عزیزم شما بهش دلگرمی بده بگو خودم همه کست میشم....و هواشو داشته باش.چقدر اونا بی عاطفه ان.
بهش یاداوری کن که نبودن بعض افراد از بودنشون بهتره وبگواگه الان بابات پیشت بود خودت مخفیش میکردی از دوستات
بمیرم...
والا ما که از فامیل پدری فراری ایم
مهم تر از اون اینه که خودت ضعیف نباشی نباید کم بیاری تو که غصه بخوری اون بد تر میشه یه جوری بارش بیار که نیازی به خودتم نداشته باشه چه برسه به فامیل
بهش بگو به صلاحش بوده که طرفش نیومدن ،این از لطف خدا بوده چون مطمئن باش ضررشون بیشتر از خیرشون بوده
میفهمم ک چقدر سخته انگار پسش زدن و نمیخانش همش تو خودش دنبال ایراد میگرده ولی بغلش کن بعش بگو اون کاملههه بهش بگو مشکل از اوناس و ارزش ندارن
مطمئنم پسرت بهترین پدر دنیا میشه 🙂
احتمالا خودت جلوش مدام نمیگی چرا نمیان سر بزنن وفلان؟
چون بچه ها واسشون مهم نیست تا وقتی که نگی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
