سلام خانوما..وقتتون بخیر
اول از همه درمورد خالم میگم تا ببینین شرایط خانوادگی دخترخالم چطوری بود.
دو تا خاله دارم که خاله ی بزرگترم حدودا 60 سالشه و از طرف شوهرش تو جوونی خیلی سختی کشیده طوری که شوهرش هرروز ناهار آمادشونو با قابلمه پرت میکرد تو حیاط و کلی عذابش میداد.تو بارداریهاش واسه مادرشوهرش کار میکرد و شیر گاو رو تو طویله میدوشید(تو ده زندگی میکردن)و کلی سختی دیگه که گفتنش طولانیه...خالم چهارتا بچه داره دوتا دختر دوتا پسر..شوهرش از همون موقع که بچه هاش کوچیک بودندبا یه خانمی رفیق میشه میره بیرون گردی که مامور اینارو سوار ماشین میبینه و میگیره و بالاخره باهم عقد میکنن!از وقتی شوهرخالم زن دوم میگیره خالم نفس راحت میکشه و هنوزم که هنوزه میگه که شوهرش با ازدواج دومش لطف بزرگی بهش کرد چون از وقتی زن دوم گرفت دیگه خالمو اذیت نمیکرد گویا اون زنش حسابی روش سیاست کرده بود و اونو تو مشتای خودش گرفت..حالا خالم همش میگه کاش زودتر زن دوم میگرفت(الان شوهرخالم از خالم حساب میبره از اون زنش هم چندتا بچه داره و با هردوتا زنش زندگی میکنه)دوتا پسرای خالم تو اوج جوونی معتاد تزریقی میشن تاحدی که وقتی خالم میومد خونمون میگفت زنگ بزنم به خونه ببینم زنده ان یا مرده ان(اینو جدی میگفت چون هرلحظه ممکن بود جونشونو ازدست بدن و خالم کلا ناامید شده بود)
یکی از دختراش که یه شهر دیگه ازدواج میکنه و میره.. دختر آخریش به اسم سمانه است(اسم مستعار)
سمانه که تازه به دنیا اومده بود پدرش رفت زن دوم گرفت..اونموقع یه پسرخالم 5 سالش بود و یکی دیگه 10 سالش بود..شوهرخالم(پدر سمانه)اوایل ازدواجش به زور بعضی وقتا شبا میومد خونش پیش خالم..خالم میگه وقتی میومد فقط چشماش به تلویزیون بود و اصلا من و بچه هاشو تحویل نمیگرفت..به پسرخالم که 5 سالش بود گفته بودن باباش مرد و دفنش کردن چون خیلی به باباش وابسته بود و نمیزاشت خالم و بچه هاش سر سفره غذا بخورن و میگفت اول بابا بیاد بعدا بخوریم...که بالاخره مجبور شدن بهش بگن باباش مرده...و از اون به بعد شوهرخالم زمانایی میومد پیش خالم که این بچش اونور اتاق خواب بود و سریع میرفت..یه مدت بعدش همین پسرخالم پدرشو بیرون میبینه و میفهمه زندست..
البته خالم میگفته اوایل خیلی ناراحت بوده هز اینکه شوهرش زن گرفته آخه هرچی باشه تعصب زنانه داشته ولی بعد یه مدت که اخلاق شوهرش بهتر شده بود و دیگه خالمو اذیت نمیکرد خالم میگفت کاش زودتر زن میگرفت...