2777
2789
عنوان

زندگی با جاری

| مشاهده متن کامل بحث + 2454 بازدید | 46 پست
میدونن کیا خونم کیا نیستم

خب درو وانکن یبار بگو خواب بودم 

یبار بگو حموم بودم‌

دوسه بار که اینجکری کنی کمتر میان 

ولی نه اینکه کلا راهشون ندی بعد یکی دوبار که اوندن یکی دوبارم درو باز نکن

دعا کنید درتاریخ ۰۱/۰۱/۰۱ ۱۴ برای من معجزه اتفاق بیفته ......❤❤🙏🙏

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

مگه قراره بخاطر حرف ناسازگار بودن اونا تو با همه چی بسازی

جاریتو لازم نیست هر بار میاد چایی و میوه و تنقلات بزاری

انگار نه انگار اومده

خودتو مشغول کار نشون بوده زیاد پیشش نشین

بگو کارام مونده

از فردا هم اومد خودتو بزن به بیحالی شدید اصلن حرف نزن بگو روزه هستم حال ندارم سردرد میگیرم

بچه هاش شیطونی و ریخت و پاش میکنن تذکر بده بگو من همین الان اونجا رو تمیز کردم روزه ام نمیتونم فلانی بیا بشین

شوهرتم مستقیم نگو چند شب اومد سرسنگین باش

بگو از وقتی اومدیم اینجا بیشتر تنها شدیم

قبلن یه شبا خونه شکر خدا الان اونم نیستی..در و دیوار شده شوهر من و بچه و چند روزی بهش رو نده اصلن

زندگی من سالهای سال درگیر بدبیاری و مشکلات متعدد و ..بود.تلاشم زیاد بود و جوابم کم..دست به طلا میزدم خاک میشد..یه شب از ته دل، از اون ته ، ته از خدا خواستم فقط بهم نشون بده چرا؟ و نشون داد....نذرهای ادا نشده..یه دفتری برداشتم تمام نذرهایی که ادا نکرده بودم رو نوشتم ، به ازای نذرهایی هم که فراموش کرده بود یه ختم ۱۲۴,۰۰۰ صلوات برداشتم و شروع کردم به ادای نذرهام..دونه به دونه رو ادا کردم. سخت بود، زیاد بود، اما اداش کردم..خدا رو شاهد میگیرم که ورق زندگیم برگشت..نمیگم یه شبه پولدار شدم و به عرش رسیدم و ...اما مشکلاتم نصف شد، بدبیاری هام تموم شد و جواب زحماتم رو گرفتم..الان اگر نذری کنم همون لحظه یاداشت میکنم و از همون لحظه شروع میکنم به ادا کردنش..نمازام سر وقته و تاثیرش رو تو زندگیم تو هر ثانیه دارم میبینم...این تجریه زندگی منه..بزرگترین تجربه..داستان کاملش تو تاپیکام هست..
خب درو وانکن یبار بگو خواب بودم  یبار بگو حموم بودم‌ دوسه بار که اینجکری کنی کمتر میان  ...

اره میخوام بعضی وقتا باز نکنم اما خوب پسرم هست میگن اون چرا باز نمیکنه

بچه هاش خرابکاری میکنن بگو بشین بینم ادب نداری اخم کن بهشون وسایل دستشون نده خودشون گم و گور میشن

وای بچه ها کوچیکن ی ثانیه ی جا بند نمیشن بعد مای بی بی نمیبنده براشون ک یاد بگیرن برن دسشویی هم میترسم جیش کنن تو خونه

مگه قراره بخاطر حرف ناسازگار بودن اونا تو با همه چی بسازی جاریتو لازم نیست هر بار میاد چایی و میوه ...

اره میخوام دیگه اومدن زیاد تحویل نگیرمشون تا ببینم چی میشه شوهرم میگه ببین زن اون چیزی نمیگه خوب من نمیرم اونجا تا اون چیزی بگه بعدم بگه هم ب شوهرش میگه ،از اون شب اخری ک رفت دعوا کردم دیگه نرفته خونه برادر شوهرم اونم ی دعوتی حسابی کردیم زدیم ب توپو تار بعد ک روز بعدش بخاطر دعوا مریض شدم حالم خیلی بد شد اما باز داداشش همون شب زنگ زد ک فلانی بیا اینجا شوهرمم گفت زنم مریضه نمیتونم اما باز صد بار زنگ زد ک بیا نرفت باز فرداشبشم زنگ زد بیا اینور شوهرم گفت نمیتونم الان اومدم شام میخوریم باز زنگ زد دیگه منم رفتم باهاش اونجا گفت خیلی ازت دلخورم زنداداش دیشب تا ساعت یک منتظر بودم بیاد چرا نزاشتی گفتم من چرا نزارم خودش نیومد 

اخه چقد در روز چند بار میان

یه بار بگو خواب بودم یبار بگو حمام بودم یبار بگو هندزفری تو  گوشم بود یبار بگو آیفون رو بد گذاشتم زنگ نخورده.‌..چند بار که بهونه بیاری خودشون میفهمن خوشت نمیاد رفت‌و‌آمد کنی.

یبار یه نفر میره خونه‌ی کسی بهش میگه بند رخت میخوام.بهم قرض بده. میگه روش آرد پهن کردم. طرف میگه مگه میشه آرد پهن کرد روی بند رخت؟

اونم جواب میده وقتی نمیخوام بهت بند رختمو بدم، آره. روش آردم میشه پهن کرد! 

حالا ماجرا اینه. اتفاقا باید بفهمه بهونه میاری که جمع کنه خودشو

اگر مقدوره برای آرامش روح برادر جوون‌مرگم صلوات بفرستید.    با زور و دعوا و تهدید ازدواج کردم. از اون روز دیگه رنگ خوشی ندیدم. تمام آرزوهایی که داشتم و در مسیرشون بودم دود هوا شد. شوهرم و خانواده‌ش نمی‌تونستن تحمل کنن موقعیت منو. نمیتونستن خودشون رو بالا بکشن، منو محکم کوبیدن زمین. از اون روز نماز و چادرمو گذاشتم کنار. دیگه هیچ امیدی ندارم. هرشب وقت خواب یه دور سناریو می‌چینم که خودم و بچه‌هام قرص بخوریم و بخوابیم و صبح بیدار نشیم. دلم شکسته. ده سال از جوونیم تباه شد. میشه یه روز از دست این مرد خلاص بشم؟ یا قراره این آرزو رو هم به گور ببرم؟
اره میخوام بعضی وقتا باز نکنم اما خوب پسرم هست میگن اون چرا باز نمیکنه

خب بگن تا نفهمن که گاهیحوصلشون را نداری که دست از سرت بر نمیدارن 

بصورت کلی بهت میگم خیلی درگیر افکار دیگران نباش

دعا کنید درتاریخ ۰۱/۰۱/۰۱ ۱۴ برای من معجزه اتفاق بیفته ......❤❤🙏🙏
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز