خونشون بودم کلا سرش تو گوشی بود بازی میکرد مادرش قابلمه گرفته بود برام ذوق داشتم اون فقط یه نگاه انداخت خیلی بی ذوق گفت قشنگه دوباره بازی کرد
رفتم پیشش باهاش صحبت میکردم اصلا از گوشیش نمیومد بیرون
مامانش رفت تو اتاق اعصابم خورد شد اروم رو به محکم(😂) زدم کنار صورتش خیلی عصبی نگام کرد گفت چرا زدی(خداییش توقع نداشتم محکم بشه ترسیدم خودمم) گفتم ببخشید دیگه هیچی نگفت الان اومدم خونه زنگ زد حرکتت خیلی خیار بود، مرد غرور داره منم باید یکی محکم تر میزدم دیگه اینکارو نکنی(البته قبلا گفته بود خیلی بدش میاد حتی به شوخی و ارومم کسی بزنه تو صورتش)
بعد گفت برو فکراتو بکن ببین چقد حرکتت بد بود گفتم باشه بعدا راجبش صحبت میکنیم قط کردیم
من چه غلطی بکنم الان از دلش در بیادددد