ما یک ماه و نیم هست خونه مادر شوهرم نرفتیم..فقط چند روز پیش بعد یک ماه یک هفته مادر شوهر پدر شوهرم و خواهر شوهرم اومدن..فقط نیم ساعت نشستن از بس بچه خواهر شوهرم گریه کرد..کیان هم پیششون غریبی میکنه..خانواده همسرم ادمهای خوبین..منم عروس خوبیم واسشون.دنبال حرف و حدیث و ناراحتی نیستم.. وگرنه تو دلم ناراحت شدم مادر شوهرم یک ماه و نیم کیان رو ندیده ولی بازم یه سر خودش نیومده خونه من..چند تا کوچه فاصله داریم..دلیل نرفتمون هم قهر همسرم با پدرش بود.دختر خواهر شوهرم یک ماه از کیان کوچیک تره
.نا خواسته فرق بینشون گذاشته میشه...خب چیزی که مشخصه توجه ای که اون داره کیان نداره..عمه مجردش یک ماه و نیمه کیان رو ندیده یه حالشو نپرسیده ازم....در صورتی که ما خودمون هیچ فرقی بین بچه برادر یا خواهر نمیذاریم....ما خودمون برادر زادم نزدیک ۳ سالشه..هفته ای یکبار زنگ میزنم حالشو میپرسم..مادر و خواهرم هیج فرقی بین کیان و برادر زادم نذاشتن...مامانم یه دست لباس واسه کیان بخره یه دست لباس واسع بچه داداشم میخره..خواهرم یه اسباب بازی واسه کیان بخره حتما یه چیز بهتر واسه بچه دادشم میخره..برادر زادم رابطش با ما خیلی خوبه....منظور منم همینه انقدر که بچه خواهر شوهرتوجه میگیره کیان نمیگیره..بغلشون هم میره گریه میکنه....البته ازین موضوع اصلا خوشحال نیستم..دلم میخواست بیشتر اجتماعی بود.غریبی نمیکرد...