شلوار جذب میپوشیدم با مانتو بلند
بدتر اینجاش که با انگشت سایه آبی مامانم رو میمالیدم پشت چشمم
۱۲ سالم بود رفتیم عروسی دختر داییم پشم های پاهام رو نزده بودم یه وضعی بود با پیرهن کوتاه
وفتی ۵ ۶ سالم بود اونقدر زل میزدم به پسرخاله ۲۰ سالم که فکر کنم میفهمید مرض دارم