امروز پارتنرم اومده بود شهرمون دیدنم ، بعد گفهم میام ببینمت هم با بابات حرف بزنم مستقیم ، منم چون میدونم از لحاظ فرهنگی اینا اختلاف داریم میترسم بهش حرف بدی بزنن ناراحت شه.... خلاصه بهش گفتم همینو چون ون سری دیگم گفته بود همینو گفته بودم دیگ امروز تو راه بود بهش گفتم ناراحت شد گف تو دلت با من نیست دوسم نداری کهرموقع میگم میگی نه ، منم گفتم اینطوری نیدیگ باور نکرد
چن ساعت پیش رسیده بود شهرمون زنگش زدم گف رفتم مسافرخونه حال نداشتم سرم درد میکنه فردا میام پیشت ، بااینکه شب قبل چقد ذوقداشتیم کبیاد جفتمون تا صب نخابیدیم ولی الان...🥲🤦🏼♀️
بهش پیام دادم الان ولی بازم ناراحتی رو تو حرفاش حسکردم
بیاید شات بزارم بگید چیکار کنم بخدا نمیدونم دیگ😔