بعد از چن روز بخاطر عموم، رفتم خونه ی مادربزرگم (قبلش بگم کلا این مادربزرگم با ما رابطع ی خوبی نداره فق الکی جلو بابام خودشیرینی میکنه ، خلاصه رفتم ب زور سلام کرد بعد اصلا انگار ارثه باباشو بالا کشیدم ، اومد تو اشپزخونه داشت چایی میخورد ک من بلند شدم سینی چای رو ببرم بشورم ک برگردونم باز ، ک انگار زور بهش داشت گف چیکار میکنی دست نزن کارت نباشه ، منم گفتم دارم میبرم بشورم برگردونم گف ن لازم نکرده، عمم ام داشت غذا درست میکرد بعد شنید مامانش زور میگه ولی هیچی نگف ، منم چن دیقه نشستم بدون خدافظی برگشتم خونه
الان واقعا بهم زور داره انگار ارث باباشو بالا کشیدم ک لجه با من، هرچی پیرتر میشه بلا نشبت بی شعور تر میشه، بماند ک چه کارایی قبلا با مادرم کرده....
چیکار کنم بنظرتون