از دست مادر شوهر بی فکر و بی محبنم دارم دیوونه می ششششششششششششم پدر ما رو در اورده شوهرم شده راننده شخصیشون هر جا می خوان برن باید ببرتشون ولی خودش سالی به دوازده ماه یه زنگم نمی زنه حالمون رو بپرسه هیچ رسم و رسوم و اداب معاشرتیم بلد نیست دلم می خواد یه جوری رفتار کنم که بفهمن از دستشون ناراحتم اخه تا حالا هر بی حرمتی کردن اصلا به روشون نیاوردم گفتم و خندیدم و گذشت کردم حالا چه جوری با هاشون رفتار کنم به نظرتون؟
روسَری اَذیَتِت می کنه...!!؟؟ دِلِت می خواد وَقتی قَدَم می زَنی باد توی موهات بِپیچه...!؟!
وَقتی کَـفـتَر رو کَله ات ریــــــــــــــــــــــــــد می فهمی حِجاب , مَصونیت است نه مَحدودیت..... :-))) حــالا قانع شُدید یا نَع ؟!؟!؟!؟
خدا به همتون صبر بده خدا رو شکر نه مادر شوهر دارم نه جاری داریم خواهرشوهرامم که یکشون رو یک بار دیدم یکشونم 5 بار کاری به کارم ندارن خدا میدونست من تحمل ندارم نمیتونم که از نعمات منو محروم کرد
جمعه روز ایرانی اواره و زیر اوار ماندست ....ایرانی روز قدس نداردتا وقتیکه هموطنش آواره ست
بهترین کار سوزوندن شون اینه که کمالات کسب کنی و تو چشم باشی و همه جا حرفت باشه . مادر شوهر من ، منو به هیچ کدوم از فامیلاشون معرفی نکرده بود و یکسری فامیلاشو من اصلا ندیده بودم . تا یه روز عروسی یکی شون شد و مادر شوهرم تازه ساعت 4 بعد از ظهر به من گفت عروسی سحره ، شما میاین ؟( دوس نداشت من برم . میخاد عروسش کلا از صفحه روزگار و فامیل محو بشه ) من که با زرنگی از جای دیگه میدونستم 4 شنبه عروسیه ، زنگ زدم مامانم از تهران بهترین لباسمو فرستاد برام + گن و.... + بهترین آرایشگاه شهر رفتم و تعریف نباشه خیییییییییلی خوب شده بودم !!!!! وقتی وارد سالن شدم دیدم 2 تا خواهر شوهرام خودشون آرایش کرده و با موهای معمولی نشستن ..........جاتون خالی بود تا قیافه مادر شوهره رو ببینید . چنان سلام و علیکی با فامیلاشون کردم و خوش و بشی کردم که مادر شوهره داشت سکته میکرد . البته در عین حال سنگینی و متانتم رو هم حفظ کردم
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه