خسته شدم آدم یبار خط قرمزاش وخواسته هاش ب طرف میگه من نزدیک ۴ سال ازدواج کردم هزاربارخط قرمزامو گفتم ولی مسخره میکنه اگرم گوش بده نصفشو گوش میده یا اصا نمیزاره حرف بزنم وقتیم موفق شدم حرفموبزنم عمل نمیکنه الان میدونه من چی دوس دارم چی ندارم خواسته هامو میدونه ولی دریغ از یه تلاش چیکارکنم ای خدا خسته ام
ایره هوا گریه جورخون ناو ریه 💔بوراو خفگی کشتم ای شهر اکسیژن نیه💔
اره ی یاعت پیش بحث کردم باهاش انقد بیشعوره و بی درک برا خودش و بچه ها از جون و دل مایه میزاره ب من هیجوقت اهمیت نداده و نمیده سه ساله یه خرید لباس دریت درمون نبرده منو خودش سالی چهار بار میره خرید لباسای مارک و گرون برا دخترا ماهی دو سه بار خرید میکنه همیشه بهترین چیزا برا خووشه و بچه ها من حکم خدمتکار دارم تو این خونه کوفتی،اگه مادر نبودم اخ که خیلی طالا میش میرفتم،میدونه چه چیزایی دلخورم میکنه اصلن اهمبت نمیده مراعت کنه نفهمه بابا
خب عزیزم شماشاید باعصبانیت و دعوا میگی من حتی باروخوش والتماس جواب نمیده
ن قشنگم شناخت ازم نداری ک اینو می کتابای روانشناسی و سمینارای روانشناسا معروف مشاور حضوری و انلاین همه کار مبکنم تقصیر من نیست مقصر همسر احمقمه،ماشینمکن رو زدهدب اسم برادرش خودش ضامن بانکه ترسید بیان بگیرن ازش زد ب نام داداشش گفتم من شریک بدبختیاتم چرا من ن گف نمیخام،چه حسی داشته باشم خب لهش؟