تجربه احساسی من🌱+داستان

ماه رمضون اومد ماهم همیشه باهم حرف میزدیم
کلیپ می‌فرستادیم(ایشون آدم معتقدی بود و روزه می‌گرفت)
ایشون کم کم بهم میگفت خوشگلم،فدات بشم که از دهنش نمی افته. 
انگار تو رابطه بودیم، مثل دوتا پارتنر نه رفیق خیلی از بچه های این سایت گفتن ازت خوشش میاد🙁منم ذوق می‌کردم که دارم عشق رو تجربه میکنم و یکی عاشقم شده🤣

حساب کاربری دیگه ای داشتم

ولی یه شب داشتیم حرف می‌زدیم که یه خاطره از اون دوست دختر سابقش برام گفت و گفتش که هنوزم از قلبم بیرونش نکردم
دختراااا☹️ خدا شاهده انگار یه لحظه نمیتونستم نفس بکشم انگار نفس کشیدن برام سخت شده بود انگار چیزی قلبمو چنگ زد!
سریع باهاش خداحافظی کردم و همینجوری برای خودم اشک می‌ریختم، آره دخترااا بهش وابسته شدم ،اونم وابستگی شدید. خیلی حس دردناک و مبهمی بود.
قشنگ شبانه روز باهم حرف میزدیم
گفتم خدایااا اگه این پسر برای من میشه سریع بزار بهم اعتراف کنه دوستم داره و اگه دوستم نداره یا برای هم نیستیم بزار از زندگیم بره.

رابطمون روز به روز صمیمی تر میشد خلاصه کم کم لحجشون رو یادم میداد من چون استعداد یادگیری زبان رو دارم سریع یاد می‌گرفتم.
از فرهنگشون برام تعریف می‌کرد و همینطور ادامه می‌دادیم.

خلاصه بچه ها، بهم گفت که میخوام بیام شهرتون رفیق عزیزمو ببینم!من می‌پیچوندم و اینا که نمیتونم ببینمت بزاریم برای یه وقت دیگه.
اون همیشه بهم می‌گفت تو بهترین رفیق من هستی تو خیلی خوبی چرا اینقدر خوب و مهربونی
یا یه بار میگفت تو چشمات میخوام شنا کنم... ولی بدنبر!
یا کلیپ فرستاد یک بار داخل کلیپ نوشته بود تو درون قلب من فرمانروایی (خواستم بپیچونم)بهش گفتم: آهنگ قشنگیه گفت نه داخل کلیپ رو ببین متن رو بخون...

نوشتم که

یک بار برام با لحجه خودشون یک کلیپ دوتا پارتنر فرستاده بود،که پسره به دختره میگه من تورو به روش (اسم قوم خودشون)دوست دارم
من این کلیپ رو برای بچه های نی نی سایت فرستادم برام معنی کردن لحجه رو...
بهم گفتن همچین معنی میده.

کلی اصرار می‌کرد که تولدت نزدیکه بزار برات هدیه بگیرم من راضی نمی‌شدم غرورم اجازه نمی‌داد حقیقتش.
خلاصه خیلی ناراحت میشد چندبار بهم گفت: بزار برات یک ست بگیرم ولی قبول نکردم گفت: عیدفطر نزدیکه بزار برات کت و شلوار بگیرم، دعواش کردم گفت:حداقل بزار برات پولش رو بزنم تو بگیر(من لباس گرفته بودم اینم بهش گفتم: که لباس گرفتم، دارم! ولی زیر بار نمی‌رفت می‌گفت میخوام از من یادگاری داشته باشی.)