من ادم خیلی ارومیم. مظلوم. کم حرف. ادم ضعیفی ک همیشه باید منت بکشه تا اطرافیان بهش توجه کنن. همیشه جوری رفتارمیکنی کسی ناراحت نشه
من خیلی تنهام. از بچگی تنها بودم. بین منو خواهرم فرق میزاشتن. اعتماد بنفس داغون شد. تومدرسه باعث شد درس نخونم. و تو 15سالگی شوهر کنم. فک میکردم خوشی در انتظارمه. نمیدونستم طالع من کلن بدبختیه. بددل بود بدبین. یادمه دوران عقد پ ر یود نشدم تا چن وقت باهام دعوا میکردی بچه ای ک تو شکمته مال یکی دیگس گفتم. فک میکرد چون پری نمیشم حاملم. روز عروسیم ک بهترین روز زندگیم بود فیلمبردار نداشتیم. نگین چرا باهاش موندی چون دوسش داشتم. همیشه لباسای تکراری میپوشیدم خیلی کم واسم خرید میکنه جورب ک همه ب حرف اومدن تو لباس نداری همش یچیزو میپوشی. بهش میگم واسم خرید کن میگه باشه اما وقتی میریم جاییانقد عصبیه ک پشیمون میشم حتی از خرید کردن. خیلی کمبود محبت دارم دلم یه همدم میخواست یه کسی ک باهاش حرف ب نم از ته دلم گریه کنم و اروم شم. مادرم و پدرم هیچ وقت تکیه گاهم نبودن. هیچ وق نتونسم دردمو بهشون بگم. تنها ترین ادم این دنیا منم.
یه رفیق مجازی اومد ک شد همه چیزم. چن ساله رفیقم باهاش. شوهرم خبر نداشت میدونستم اگه بدونه جارو جنجال رامیندازه. نمیگه ک این دختره عیبینداره کلن ذهنش خرابه. امروزیه من دارم چت میکنم. ترسیدم از برنامه خارج شدم کلن عصبی ک با کی چت میکردی گفتم با یه دوست مجازی ک معلمه باور نکرد. اخر پیامارو نشونش دادم. به دوستم زنگ زدم صداشو شنید اما بازم گفت میخوام ابروتو تو کل شهر ببرم میخوام دختررو پیدا کنم بگا.... کلی فوش داد. گفت تو و خواهرتو مادرت جن د ه این. گفت از خونه من برو بیرونت میکنم. گف پشیمونم از ازدواج باهات