المیرا با زیر چشم هیکل نافرم منو ورانداز میکرد و به اندام خودش میبالید
باید بگم مجید یک برادر بزرگتر از خودش داشت به اسم حبیب اون مهندس کامپیوتر بود و واقعا پسر زبیاا و شیکی بود
حبیب لباسای گرون قیمت میپوشید دخترا براش میمردن بزار بگم قیافش شبیه شهاب تیام بود

با قد 185 و اندام فوق العاده البته تو دسشویی خونشون مداد چشم دیده بودمو کل فامیل میدونستیم حبیب یکم چشم و ابروهاشو سیاه میکنه
یک بارم تو خیابون با دختر گرفته بودنشو برده بودنش پاسگاه
عموم حاضر نشد بره بیارتش بیرون ولی بابا که عموی کوچیک حبیب بود و کلی باهاش صمیمی بود رفت و اوردش بیرون
اون زمونا سال 80 اینا گرفته بودنش نمیدونم میدونی یا نه ولی دختر پسر رو با هم زیاد میگرفتن
المیرا ی عموم عاشق حبیب بود
از اینکه بقیه بدونن هم عبایی نداشت بیشتر تو رستوران با حبیب میگفت و میخندید ولی حبیب مشغول عکس گرفتن از زن پسرخالش بود که به تازگی با هم نامزد کرده بودن
این کار حبیب, المیرا رو عصبی میکرد و با چشام میدیدم چجوری گر گرفته و بر افروخته شده بود ولی تو اون هیاهو مدام زیر چشمی مجید میدم که خیره بود بهم
اولش گفتم شاید به بدهیکلیم مات مبهوت مونده
ولی بعد با تعارف بیش از حد واسه غذا و شوخی خنده و حرفای دلنشینش باهام شصتم خبر دار شد که
بلههههه یک عشقی داره شکل میگیره
