ما با یه خانواده ای دوستیم که سالی فقط سه چهار روز همو توی شمال می بینم . بعد اونا یه پسر ۲۱ ساله دارن که هر بار همو می بینم حتی به هم سلام هم نمی دیم . من خودم ۱۶ سالمه
بعد من حتی نگاهش هم نمی کنم البته .
بعد تو استخر داشتیم دست رشته بازی می کردیم من و اون تو یه تیم بودیم بعد اون اصلا توپ رو به من نمی دادددد .
بعد من یه جا توپ رو از دست تیم مقابل گرفتم بعد همه بهم گفتن افرین چه کار خوبی کردی و اینا بعد من بهشون گفتم ستونتونم بعد پسره رو به مامانم گفت اره ستون متزلزل .
بعد من و خواهر دوزاده سالش تو یه تیم بودیم بعد تیم مقابل اومد توپو از دستم بگیره من دو تا جیغ زدم بعد پسره گفت آقا چرا تمام بچه ها رو کردین تو تیم ما جیغ میزنن اعصابمون خورد میشه
اون که با من ی کلمه هم حرف نمیزنه پس چرا اینجوری میگههه