2581
2553

من یه برادر متولد 78 مجرد دارم که خون هممونو تو شیشه کرده 

پدرمونو دراورده دیروز بابام میگفت کاش خودشو بکشه یه دیگه منمو یه مجلس ختم راحت میشم از دستش 

بعد دوباره میگفت نه فایده نداره خودم باید بکشمش

البته از رو عصبانیت میگفت 

حقم داره 

بیاید براتون تعریف کنم بعد اگه تونستید کمک کنید خیلی احتیاج دارم بهتون 

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

درخدمتیم‌بفرما

چیزی‌ که آدمیزاد رو میکُشه، حسرته حسرتِ جاهایی که نرفته،کارایی‌که نکرده، حرفایی که نگفته.حسرتِ آدمی که دیگه تکرار نمیشه و هیچ‌کاری واسه نِگه‌داشتنش نکرده...مشاوره دانشگاه فرهنگیان /این کاربرانتقادپذیر نیست پس خواهشمندم ازنقدوایرادگیری خودداری فرمائید!!

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا مشکلت حل میشه 💕🌷

2603

چرا نمیگی استارتر😦

🍋🍋🍋🍋🍋ما نینیسایتیا گرسنگان عکسی هستیم  🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋به صورتی بودن گوگولی بودن اینجا نگاه نکن این سایت خیلی ترسناکه👹☠️☠️🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍋🍒🍋🍋🍋🍋🍋

این بچه از روز اولی که به دنیا اومد من سه سال و نیمه بودم یادم میاد فقط و فقط زجر بود 

مث این حیوونا هستن رو درخت زندگی میکنن میچسبن به یه شاخه جدا نمیشن این پسر چسبیده به مامانم بود 

یادمه باهاش میرفت دسشویی 

بعدا کمی بزرگتر شد شروع کرد به نوع جدید آزار

یه بچه فوووووق شیطون از دیوار راست میکشید بالا جرات نداشتیم بریم جایی مهمونی 

یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید خیلی افتضاح بود 

 و شدیدا وابسته به مادرم 

بعدا تشریف برد مدرسه اون موقع فهمیدیم استرس داره 

باید در باز میموند که بره بیرون بعد از پله ها که پایین میرفت هی برمیگشت ببینه درو نبستیم که اگه خدایی نکرده بسته میشد ساختمونو میذاشت رو سرش 

استرس داشت فکر میکرد الان در بسته بشه دیگه باز نمیشه 

هرچی مامان بابام باهاش صحبت میکردن هررررکاری کردن فایده نداشت تا 5 سال ابتدایی همینجوری مون.....

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40
2640

یه بار تو هفت سالگی تشنج کرد 

تشنج بدون تب 

یه جور عجیبی بود دستوپاش چپ شده بودن کف میریخت بیرون از دهنش چشماش سفید شدن.... 

مامانم رفت تو سالن داد زد همسایه ها اومدن بردنش بیمارستان 

3 روز حافظه نداشت و بعد از کلی عکس و آزامایش مرخص شد اومد خونه 

خلاصه بگم گذشت و امید بزرگتر شد رفت مدرسه راهنمایی 

بچه هارو میزد یه روز چشم یکی رو در میاورد یه روز سر یکی دیگه رو میشکست بابای بیچارم انقدر بچه های مردمو میبرد بیمارستان دیگه خسته شده بودیم از دستش  

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

اما اینا همه هیچی نبودن 

ما میگفتیم شیطونه ولی کاش فقط شیطون بود 

گذشت امید رفت دبیرستان و اونجا کم کم فهمیدیم مشکل داره 

دیگه مطالبو نمیفهمید 

البته از اولش هم درسخون نبود ما میذاشتیم پای شیطنتش 

مامان بابام هرشب باهاش تمرین میکردن که درسشو بتونه بخونه ولی تا کی؟ شد 18 سالش و همچنان باید یه نفر یادش میداد 

و کم کم دیگه کسی هم یاد شمیداد فایده نداشت 

همسناش دیپلم گرفتن رفتن دانشگاه ما خانوادگی داشتیم دمبال دیپلم داداشم میدویدیم 

3 سال مردود شد تا آخرش بابام با پول براش دیپلم گرفت 

فکر کنید رفت پیش تک تک معلماش بهشون پول داد که نمره دادن و تمام 

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

و فرستادش دانشگاه آزاد بدون کنکور 

معدلش میشد 10 

فایده نداشت 

گفتم امید چی میخوای چجوری یاد میگیری تا من کمک کنم داداشی 

میگفت میدونی چیه وقتی استاد حرف میزنه انگار یه الاغ داره عر عر میکنه 

هیچچچچی متوجه نمیشم 

دوترم رفت و ول کرد 

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

گفتیم خب آدمه درس نیست بیخیالش شیم فرستادیمش سربازی 

و اونجا بود که متوجه شدیم امید خیلی خراب تر از این حرفاست 

خانما بابای من یه بازنشسته نظامی رده بالاست 

خیلی احترام داره  به قول معروف گنگش بالاست تو پادگان 

آبروی بابامو برد.... یه کارایی میکرد تو پادگان که هرکی دیگه میکرد بازداشتش میکردن ولی این چون پسر فلانی بود کاریش نداشتن  

توسری خور شده بود 

دستش مینداختن مسخرش میکردن 

همون بچه شر حالا از همه حرف میشنید و میترسید جواب بده 

زنگ میزد گریه میکرد که اینجا سختمه 

بابام جابجاش میکرد 

5 بار جابجا شد و بی فایده

آخرش زنگ زدن گفتن آقای فلانی ما به احترام شما چیزی نمیگیم ولی این خیلی خرابه 

بابام گفت بندازینش بازداشت و مث سگ بزنیتش 

نتیجه چی شد؟ رفته بود تفنگ گذاشته بود زیر گلو خودش که خودکشی کنه گرفته بودنش 

دوباره تماس گرفتن که پسرتونو فرستادیم پیش روانشناس پاشید برید پیشش 

بعدشم بابام رفت نشست تو پادگان گفت پسر من همینه تحملش کنید گفتن باشه

هفته ای دو‌ دوز میرفت پادگان و هروقت دلش میخواست میومد خونه 

پادگانش دوتا خیابون بالاتر از خونمون بود 

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40

با هر بدبختی بود پایان خدمتشو گرفت 

بابام میگفت سی سال یه ذره یه ذره آبرو جمع کردم این بچه تو دوسال ریختش 

الهی بمیرم برا بابام😞😞😞😞😞 

من تو تاپیک قبلیم راجب مریضی مامانم نوشتم 

یه قسمتش گفتم ما از شهر غریب اومدیم شهر خودمون مامانم خیلی خوب شد ولی بعدا دوباره عقبگرد کرد و بدتر شد 

دلیل عقبگردش همین بود 

مامانم دوباره افتاد رو زمین و مشت مشت قرص میخورد 

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40
2456

این وسط کلی دکتر روانشناس بردنش 

همه جوابشون میکردن 

یکیشون گفت مغز پسرتون تو 7 سالگی جا مونده هیکلش رشد کرده 

شما یه بچه 7 ساله رو فرستادید سربازی خب معلومه میترسه گریه میکنه 

خانما برادرم با ریش و سیبیل مث بچه ها گریه مبکنه😞😞😞😞😞

تبریک

1
5
10
15
20
25
30
35
40
2604
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2545
2602
2633
2634
2638