دیشب داشتم بهت فکر میکردم @dorna4756
به پستی که تو اون تاپیک گذاشتی
تجسمت کردم تو لباس کرم
خیلی خوش تیپ بودی
بوی عطرتم فوق العاده بود
دیدم هیچ جوره نمیشه با اون تیپ و کفش تق تقی سوار اتوبوس بشی
بعد همینطور که داشتم آهنگ گوش میکردم و آشپزی میکردم شروع کردم کلی باهات حرف زدم
بعد گفتم درنا کاش از خونه من بریم خونه تو، پشت اون میز تو آشپزخونه 😍 بشینیم گپ بزنیم
نمیدونی که
رادیو دیو داشت از گرجستان و غذا و آهنگاش میگفت
من کفتم درنا یه بار با هم خینکالی درست کنیم بخوریم
تو گفتی به نظرت خوب میشه؟؟
داشتیم میخندیدیم، من یه پیام به شوهره دادم، نوشتم دارم با عشق برات غذا درست میکنم، برنج رو آبکش کردم و باز داشتیم میخندیدیم. خلاصه کیفمون کوک بود.
بهت گفتم، تو درگیر بازی پارسیان نشو توروخدا🤣🤣🤣🤣🤣 انقدر خندیدی که داشتی غش میکردی.
گفتم مگه نمیخای کتابتو چاپ کنی؟؟؟ کدوم نویسنده ای تو زندگیش دنبال پارسیان بوده 🤣 ازین کارا کنی، خلاقیتت میخشکه ها🤣
گفتم چرا شاسی بلند آق شاپور رو دستت نمیگیری؟؟ یه جوابی دادی تو جمع نمیتونم بگم.🤣🤣🤣🤣
چقدم ادای ننه امید رو دراوردیم. نمیدونم یادته یا نه، دهه هشتاد با بلوتوث این صدای ننه امید رو بلوتوث میکردیم🤣🤣🤣🤣
شوهره اومد. برقا رفت. من شمع روشن کردم. برقا اومد. تو رفته بودی خونتون. شام رو آوردم. نپخته بود🤣🤣🤣🤣🤣🤣 شوهره میگفت عشقت نپخته شده🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 خندیدم. تو دلم گفتم انقده با درنا حرف زدم ، حواسم به آشپزی نبود🤣🤣🤣🤣
واقعی#