بچه ها من و همسرم سر یه چیز الکی قهر کردیم. منم یه کم پول داشتم میخواستم طلا بخرم چندروز بود دست دست میکردم میگفتم اگه کم بیاره برای قسطا کمکش کنم 🤐 خداروشکر این جریان پیش اومد.
یه جا کار داشت منم یه جا کار داشتم. گفتم برو کارتو انجام بده تا من آماده بشم و بیا دنبالم. گفت نه من نمیتونم بیام دنبالت حاج آقا تنبلیش میشد یه لحظه ترمز بزنه درخونه منو سوار کنه . گفت بیا با هم بریم من کارم دو دقیقه طول میکشه بعدش بریم کار تو رو انجام بدیم و برگردیم
منم بدو بدو آماده شدم
رفتیم اونجا به من گفت یه دقیقه تو ماشین بشین الان اومدم. حاج آقا رفتن. گوشیشم آنتن نمیداد. هوا هم به شدت گرم و شرجی بود. گشنمم بود. هرچی نشستم دیدم نیومد بعد نیم ساعت یه لحظه گوشیش گرفت گفتم کی میای؟ گفت الان اومدم. باز نشستم دیدم نیومد. در ماشین رو قفل کردم و رفتم یه دوری زدم گفتم الان میاد دیگه. ولی بازم نیوووومد. بیشتر از یک ساعت منو اونجا کاشته بود. چقدر پیاده رفتم یه سوپری پیدا کردم و یه چیزی گرفتم خوردم. بارون گرفت برگشتم بیام تو ماشین، دیدم اومده نیشش تا بناگوش باز
منم عصبانی کارد میزدی خونم درنمیومد. بهش گفتم خیلی بیشعورررری. اصلا به ساعتت نگاه کردی؟
گفت خب کار داشتم بیا بشین تو ماشین. منم همینجوری تندتند داشتم حرف میزدم اصلا یادم نیس چی میگفتم! گفت بیا میخوام از دلت دربیارم!
رفتیم تو ماشین گفتم خجالت نمیکشی از خودت؟ زنت رو ول کردی کنار خیابون و رفتی؟ اونم هیچی نگفت. منم رومو برگردوندم منتظر بودم ببینم چطور از دلم درمیاره. دم خونه منو پیاده کرد خودش گازشو گرفت و رفت🥴
منم نرفتم خونه. اسنپ گرفتم رفتم بازار طلا خریدم. یه ساعتم وایستادم با طلافروشه از هر دری حرف زدم. یه دوری زدم. دو ساعت بعدش اومده بود خونه دیده بود نیستم زنگ زد دو سه بار جواب ندادم دفه سوم ج دادم گفتم بازارم. رفتم خونه نگاش نکردم هرچند وقتی وارد خونه شدم داشتم از خنده منفجر میشدم ولی جلوی خودمو گرفتم
ساعت ۹ گرفت خوابید. شما بگین من با این مرد چطور رفتار کنم؟ معذرت خواهیش این شکلیه ها. مظلوم نمایی میکنه که دیگه چیزی بهش نگم
هووووف چقدر حرف زدم