بچه ها ی حجم بی اندازه غم توگلومه . ولی مسافرتم مجبورم بخندم تظاهر کنم . تو گلوم ی بغض وحشتناکه . دردمو ب هیچکس نمیتونم بگم . قبلا هر مشکلیم بود ب چند تا از دوستام میگفتم ولی الان خفه شدم . دارم میمیرم و نمیخوام و نمیتونم ب کسی چیزی بگم . حس میکنم اگ تکرارش کنم تازه میفهمم چقد بدبختم
طلاق بعدش یک پوچی و رها شدن تو یک جامعه که باید فقط تلاش کنی که فقط نوشتنش راحته، چون گفتی لجبازی میگم ارزش نداره سر لجبازی و خانواده رخ کشیدن و بچه بازی جدا شی ،و اطلاق خواهرام تا برادرم بگم که خواهرام ده برابر شکستن، برادرم از فردای طلاقش براش دختر بود.... ولی خواهرام نه...
با اینکه خیلی دوسش دارم و بی دلیل بود جداییمون ولی حسی به برگشت ندارم بعد از چند ماه ا ...
منم سر چیزای الکی خ دعوا داریم . چند بار مشکلاتمو ب بقیه گفتم دیدم فقط باعث تمسخر میشه بنظرم طلاق نگیر اگ بحث خیانت و اعتیاد نیس مشاوره برو و برگرد سر زندگیت با همه ام یمدت قژع ارتباط کن
نه اتفاقا هم ورزشکاره و هم بهم وفاداره کلی اخلاقای خوب داره خیلی خونوادمو دوس داره ...
بنظرم بشین ببین باز قراره از این رفتارا دراری؟ببین الان از همه طرف تحت فشاری . خانواده . جنسی .تنهایی . ب خاطر این مسائل برنگرد ببین واقعا اگ میتونی برگردی درست میشین برگرد اگ نه ول کن