2737
2734
دختر من 4 سال پیش تیر ماه به دنیا اومد اون موقع ما تصمیم گرفتیم خون بند نافشو بویم رویان برای فریز . طبق قانون اون موقع رویان من دو هفته قبل زایمان باید یه ازمایش خون می دادم خلاصه من ازمایشو دادم تو یه ازمایشگاه رو به روی درمانگاه صابرین رشت الان یادم نیست اسمشو یکی از فاکتورهای من مثبت شد کلی ناراحت شدم به خاطر این که نمیشد خون بند نافو فریز کنیم وقتی به مسئول رویان زنگ زدمو گفتم گفت سریع برو پیش دکترت . دکترم زیبا ظهیری بود 8 شب بود رفتم پیشش منشی وقتی ازمایشو دید خارج نوبت منو فرستاد داخل دکترم به وضوح قیافش گرفته شد قشنگ عرق سردو رو بدنم احساس کردم فهمیدم اوضاع خرابه گفتم چی شده گفت همین الان میری اورژانسی تکرار ازمایش بعد می گم خلاصه این دفعه رفتم ازمایشگاه اشتیانی ساعت 9 شب خون دادم بعدش رفتم خونه پای نت تا ببینم این cmv که مثبت شده چی هست . هیچی دیگه تا اونجا از نت فهمیدم که یه ویروسه که اگر در باردای کسی بگیره بچه ناشنوا نابینا و فلج مغزی به دنیا میاد . دنیا رو سرم خراب شد فکر کنید همش دوهفته مونده به زایمان . دکتری نموند که باهاش مشورت نکنیم یکی می گفت ببرین خارج یکی می گفت همین که به دنیا اومد اب نخاع بکشین تا شدت اسیبها معلوم شه . من بت تک تک سلولهام تو اون سه روز برزخو احساس کردم . باورتون میشه اصلا گریه نکردم ولی تا پای خود کشی رفتم بچه ای که با کلی دوا درمان اومده بود دعا می کردم این جوری نیاد . تا اینکه سه روز گذشت و جواب ازمایش حاضر شد جواب منفی بود باورم نمیشد وقتی مشکلمو توصیح دادم منو فرستادن پیش مسیول لابراتوار بنده خدا خودش رفت دوباره نمونه رو بررسی کرد اومد گفت خانوم مقدارش تقریبا نزدیک به صفره امکان نداره او این سه روز یه دفعه صفر بشه . گفت برو ازمایشگاه قبلی ببین مشکل اونجا بوده خلاصه رفتم ازمایشگاه قبلی گفت بشین تا بررسی کنیم بعد یک ساعت منو شوهرمو بردن تو اتاق مدیرشون با کلی مقدمه چینی معذرت خواهی گفتن اشتباه تایپی بوده 0.25 رو زده بودن 2.5 بالا یک هم مثبت میشده بعد خیلی شیک اون جواب قبلی رو از من گرفت بهم پس نداد . اون 3 روز این قدر به من جهنمی گذشت هنوز بعد 4 سال تو سالگرد اون اتفاق من از شدت ضربان قلب نفس تنگی می گیرم . بعد امروز وقتی تو اینستا پیج خانومی که موقع زایمان سیستم تنفسیشو نابود کردنو میدیدم با خودم گفتم مال من که به خیر گذشت ولی من می دونم اونا الان دارن چه حرصی می خورن


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
پزشکی و پیراپزشکی جزو حوزه هایی هست که کسی حق یه اشتباه جزیی نداره جون واقعا با جون دیگران سروکار داره خدا کمک کنه به همه دقیق و سریع و وظیفه شناس باشن
واقعیت این است که مابرای رنج کشیدن متولد شده ایم اما به دنبال لذت میگردیم.پس تنها راه ادامه دادن لذت بردن از رنج هاست 
عزیزم بهش فکر نکن خدارو شکر که به خیر گذشته
میشه یه صلوات واسه حاجت روا شدنم بفرستید ❤ اجرتون با حضرت فاطمه زهرا(س) ❤ ◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇💕 در پیشگـاه خـداے مـن هیچ آرزویـے محـال نیست💕
اتفاق و اشتباه همیشه پیش میافته ولی شما راست میگی خیلی از شغل ها مسئولیت خیلی بالاتری دارن و یه لحظه اشتباه به جون آون آدم برمیگرده خدا رو شکر واسه شما به خیر گذشت ولی کاشکی یه کم بیشتر توجه میکردن... خدا کار هیچ بنده ای رو به بنده نادونش واگذار نکنه
من دلم قرصه
2738
وای الهی عزیزم،چقدر زجر کشیدی، خدا رحم کرد زایمان زودرس نکردی. خداروشکر به خیر گذشت ولی واقعا تاسف اوره، خطاهای پزشکی گاهی مردمو به کشتن میده.
تحولات بزرگ در زندگی نیاز همه ماست برای دریافت انرژی و آرامش درون tel: @jadoogareshq
وای الهی عزیزم،چقدر زجر کشیدی، خدا رحم کرد زایمان زودرس نکردی. خداروشکر به خیر گذشت ولی واقعا تاسف اوره، خطاهای پزشکی گاهی مردمو به کشتن میده.
تحولات بزرگ در زندگی نیاز همه ماست برای دریافت انرژی و آرامش درون tel: @jadoogareshq
منم شنبه رفتم ازمایش دیابت بارداری دادم و بردم پیش دکترم.دکترم نگاه کرد گفت دیابت داری و با این عددا باید انسولین تزریق کنی اما من دوباره میفرستمت ازمایش ایندفعه برو یه جای دیگه.دوباره دیروز رفتم ازمایش دادم و امروز بردم پیش دکترم گفت اصلا دیابت نداری و ازمایشگاه قبلی اشتباه کرده و اگه من مبنا رو بر اون میزاشتم کلی ضرر به جنین میرسید.واقعا تو این چندروز زجر کشیدم و غصه خوردم که دیابت گرفتم.ولی خداروشکر نداشتم
خداوندا کاری کن دانسته یا ندانسته چیزی را که میشکنم دل کسی نباشد...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687