کسی اینجا قضیه سارا و محمد حسن رو یادشه؟
آاااااااااااخ چه قشنگ بود داستاناش......
هرشب قرار بود یه تیکه از زندگیش رو بگه....
من که معتاد زندگیش شده بودم.....
خلاصه یکی تهدیدش کرد شوهرش رو پیدا میکنه و لوش میده ....
شوهرش رئیس بانک ملی در یکی از شعب بالاشهر تهران بود اما نمیدونم ،بعضی ها میگفتند پیدا کرده شوهرش را و....
کلا دیگه سارا نیومد