سلام
خواهر شوهرم مجرده ،
مادرشوهرم پیره و نمیتونه کاراشو کنه ، بعد خواهر شوهرم زنگ زد بیا کمک پتو و اینا بشوریم
حالا من نرفتم ، گفتم امتحان دارم نمیام
آخه کی میره کار یکی دیگه رو کنه ، تو کارا خودمونم موندیم 🥴😒
حالا اون روز بعد از دو هفته رفتیم سر زدیم بهشون با شوهرم سرپایی
بعد سلام کردو دیگه باهام حرف نزد و یه جور ضایعی پشت میکرد و خلاصه ک قهر بود
شوهرمم گفت ک پیش میاد بین خانواده عیب نداره و میخواسته بری و اشتباه کردی و .. در واقع طرف اوناست در کل
حالا نظر شما چیه
من ک انقد عصابم ریخت ب هم اون رفتارشو دیدم ، همش جلو چشممه ، ناراحتم حسابی
مادرشوهرمم باز گلایه کرد ، گفتم امتحان داشتم و اومدیم دیگه
و دیگه هم نرفتم