شیخ بهایی داشت حرم امام رضارو درست میکرد
ی مرتبه روبه اطرافیانش گفت من باید برم دنبال یه طلسمی...
میخوام یه طلسم بذارم که گناهکار نتونه وارد حرم بشه....
فعلا دست نگه دارید من میرم ، این سر دری رو درست نکنید تا من برگردم.
رفت و برگشت ...دید حرم افتتاح شده و درستش کردن، با عتاب اومد پیش رفیقاش گفت چرا اینکارو کردید؟ مگه من بهتون نگفتم حرمو تموم نکنید مخصوصا اوت سردردی که بیام طلسم بذارم؟؟
گفتن یکی از این خُدام که اینجا کار میکرد خواب آقارو دید..
آقا گفتش که اولا حرمو تموم کنید ، درستش کنید
بعدش از من سلام برسونید به شیخ بهایی بگید که:
مرد خدا...
پیر هنر؟...دست مریزاد!
معمار کَرَمِ خانهِ ما...خانه ات آباد
در خانه امید، تو در فکر طلسمی؟🥀
ما کار نداریم که آمد... به چه اسمی...بسپار حرم را به طلسم کَرَم ما!
بگذار بیایند همه در حرم ما...
ما چشم به راهیم گنهکار بیاید...🥀
یا علی بن موسی الرضا💚