اوه نهمی
نهمم مث این روزا بود حالم
چون واسه ازمون نمونه دولتی میخوندم
و همش تنها خونه بودم و درس میخونم
غروبا انقدری حالم بد میشد فقط گریه میکردم و تست میزدم
و روزی که نتایج اومد همه خستگیام تموم شد وقتی که خوشحالی مامان و بابام رو دیدم وقتی که همه زنگ میزدن تبریک میگفتن
من تا دوهفته پیش داشتم واسه اون روز تلاش میکردم و مطمئن هم بودم که بهش میرسم
یدفعه ای انگاری یکی هست تو ذهنم که همش بهم میگه قبول نمیشی قبول نمیشی ...