مهربانم
میخواهم بخوانی و بدانی وجودت،حضورت ،صدایت،چشمان زیبای روشنت ،خنده های از ته دلت
چقدر زیبا و دلنشین اند...
عزیزتر از جانم
روزهای تیره و تاری را گذراندی
به پست آدم های بدی خوردی
گاهی دویدی اما چیزی به دست نیاوردی
اما با این حال تو هیچوقت کم نیاوردی
تو قوی تر و با اراده تر از قبل در این روزهای سخت دوام آوردی...
گاهی با خود میشینم و ساعتها فکر میکنم که چگونه وصفت کنم؟دروصفت چه بگویم؟چه بسرایم؟
من حتی اگر شاعر شوم قلمم در مقابل این همه مهربانی،زیبایی شرافت و نجابتت کم می آورد
کاش فرشته محافظت بودم
کاش مانند سایه در روزهای آفتابی همراهت بودم
کاش من آن رنگین کمان پس از باران بودم و بادیدنم میخندیدی و بازکل شهر را با خنده هایت به هم میریختی
من از تو دورم....بسیار دور اما هر لحظه قلبم تو را تکرار میکند...
تو عجب چیزی هستی
من صداقت را در چشمانت دیدم و مظلومیت نگاهت ،مرا به دنیای صاف و ساده بچگی هایم برد
تو بوی قرمه سبزی خوشمزه مادرم را میدهی
هرجا بروی خاطره های قشنگی میسازی
ردپای زیبایی از خودت به جا میگذاری
مصعومه جانم خانوم معلم مهربان من آینده بچه های سرزمینم را به تو میسپارم چه کسی لایق تر از شما؟
معصومه جانم بی شک مادری نمونه همسری زیبا پاک متعهدو انسانی شریف برای تمامی آدم ها هستی و خواهی بود
این رو خودم نوشتم حرفای دلم بود دوس دارم وقتی میخونی فقط بخندی و بدونی چقدر خوبی چقدر عزیزی چقدر حس خوبی داره وجودت که من ساعت ۳شب به یاد مهربونی هاتم
این قسمت اهنگ رو تقدیمت میکنم:
چقدر بزرگ شدی خواهری
چقدر درست بزرگ شدی خواهری
اندازه همه شبا شمعتم
آب و نون چیه؟قد هوا لنگتم
توجات همین بغله بگو خب؟
یبار میگم و دیگه نه
شما تکون نمیخوری از پیش من
@masoomehh  
🫂🥹🫀🤍