یه مسئله ای پیش اومد براش ما که خانوادشیم هنوز نمیدونیم چیه ۷ سال گذشته هیچی نمیگه که چیشده بوده؟ چه اتفاقی افتاده بوده؟
من حدس میزنم مامانم با یه آقایی در ارتباط بوده که همه چی مربوط به اونه ولی دسترسی ندارم که ازش بپرسن چیشده بوده
میشینه انقدر غصه میخوره و شب نمیخوابه
عید ۹۶ بود ما داشتیم از جاده هراز برمیگشتیم تهران ، شمال بودیم
یهو مامانم قهقهه زد بعد شروع کرد گریه کرد و با جیغ میگفت عزرائیل رو قلبمه من ۱۱ سالم بود خیلی ترسیده بودم ...
بعد کلی ماجرا ما رسیدیم تهران و مامانم رفت تیمارستان و دوره های درمانش شروع شد کلی شک زد و بعد اون سال بیشتر از ۱۰ بار بساری شد و همینجوریم باز شک میزد ولی فاسده نداشت تا امروز...
اینم باید بگم مامانم و خواهر برادراش تو بچگی خیلی از پدر مادر خورده بودن ... انگار از بچگی بخاطر رفتار مامانبزرگ بابابزرگم زمینه پیدا کرده بودن ...
بعد ها یکی دو سال قبل مامانم، خالم افسرده و... میشه اونم فقط بخاطر شکست عشقی که البته حقش این نبود چون خالم نابغه بود
بین اون ۳ تاخواهر و ۱ برادر ، مامان من و خالم اینجوری شدن
مامانبزرگم که با این شرایط بعنی اول خالم بعد مامانم مواجه شد از غصه و گریه ناراحتی اعصاب گرفته ، حتی قلبشم ضعیف شده و قرص میخوره
خانواده شاد ما بخاطر نفهمی های مامانبزرگ ، بابابزرگم و همینطور اشتباهات بابام به این روز افتاده ، من دختر بزرگشم که حدود ۱۷ سالمه ولی فقط از مامانم بدی دیدم
اینم میگم چون ممکنه بخوای بدونی ، مامان من از بچگیم با اینکه ادن شادی بود خیلی با من بد و بداخلاق بود من ازش خیلی دلخورم با اینکه دوسش دارم ولی دیگه میخوام ولش کنم ...
هر سوالی داشتی بپرس