دیار ولم کن کار دارم ..
دیار با اخم گفت : لادن حالش بده تو برو دیگه نمیبینی نباید به زن باردار اینجوری بگی؟
_دلاارم: اعععع الان خانمت شد عزیز ما شدیم اَخی باشه دارم برات دیار خان
دیار ی نیشخند
گفتم آقای پدر نیشت رو ببند زشته
دیار ی اخمی کرد
لادن داد و بیداد میکرد رفتم بگم چ مرگشه که دیدم بله بچه اش داره میاد
سریع رفتم به دیار گفتم بدو بدو ماشین رو روشن کن گل پسرت داره میاد
دیار هول کرده بود انگاری کاراش دست خودش نبود تو سرش داد زدم گفتم : دیاررر چته گفتم برو ماشین رو روشن کنن چرا داری خانه رو متر میکنی؟
دیار سریع رفت ماشین رو روشن کرد
من رفتم لادن رو آماده کردم آروم آروم از پله ها اومد پایین
● دیار داد زد گفت: بدووو دیگهههه
من با خنده گفتم : چشم آقای پدرر
سوار ماشین شدیم دیار با گاز میرفت گفتم جاده رو مراقب باش سریع رفتیم از دیار امضا گرفتن دیار داد و بیداد میکرد میگفت یعنی چی این چ مسخره بازی من زنم رو از شما میخوااام
رفتم جلو ی سیلی زدم بهش که به خودش بیاد
دلارام: چ مرگتههه دیاااار امضا کن الان بچه میاااد
دیار: دلارام دعا کن تو رو خدا میترسم
رفتم جلو بغلش کردم گفتم :داداش گلم نگران نباش انشاالله چیزی نمیشه دکتر اومد لادن رو برد اتاق عمل..
برای ادامه رمان 👇
https://rubika.ir/barnam_navis/FCHAAGDJEEJBJEH
ممنون میشم عضو بشید🙏