تیر ماه ۱۳۹۹ ، با نامزدم رفته بودیم داخل جاده دور دور یکی از عادت هامون بود داخل جاده دور دور می کردیم اهنگ تا ته باز می کرد سان روف ماشین رو باز می کرد و سرعت می گرفت و کل جاده ها رو می گشتیم شبای تابستون . یه عالمه هم خوراکی می خریدیم.... اطراف شهر ما کلی روستا هست که داخلش ویلا ساختن یه شب گفتیم بریم یکی از ویلا ها رو ببینیم ولی چون جاده رو بلد نبودیم و تاریک و جاده فرعی بود خورد داخل بیشه زار و بعد بلوک ..... اگه کنترل نکرده بود در جا رفته بودیم
یه بارم وسط جاده بودیم بعد مدت ها دیده بودمش یهو بغل جاده اصلی وایساد گفت نگات کنم دلم تنگ شده ولی خب یهو یه تریلی رد شد و نزدیک بود از رومون شه
یه بارم شب بود ،وسط جاده شهربازی بودیم کف ماشین پایین بود یهو تصادف کردیم کف ماشین کنده شد
جدا شدیم بعد ها و خب این مهم نیست چون دلتنگ نیستم
ولی خب اینقدر امشب خسته هستم اینقدر این روزا گرفتارم که میگم کاش یکی ازون شبا که ۲۱ سالمون بود داخل یکی از اون تصادف ها با هم می مردیم با حال خوبمون و همه چی همونجا تمام می شد ...
نه پول به کاره من میاد ،نه قیافه ، نه موقعیت، نه قد ، نه هیچ چیز
اگه حال دلتون خوبه مهم نیست قدتون چنده ، چی می خونید ، چکاره اید و ......