این چندروز خییییلی ذهنم بهم ریخته بود هرکاری کردم نتونستم جمعش کنم به کسی هم نتونستم بگم گفتم شاید اگه اومدم اینجا گفتم یکم ذهنم آروم شه کلی کاااااااار عقب مونده دارم مهم تر از همه شون اینا هستن نمیدونم واقعا باید با شوهرم چیکارکنم.....
3 بار بهش اعتماد کردم ولی هر 3 بارو خراب کرد هر 3 بار بهم دروغ گفت من از کارایی که کرده بود ناراحت شدم ولی بیشتر از این سوختم که بهم دروغ گفت اعتمادی که بهش داشتم رو ازش سواستفاده کرد.......................
از مامانش و باباشم ناراحتم بخاطر اینکه تو دوران عقدم خیییییییییییلی زدن زیر قولشون هم من اذیت شدم هم شوهرم هم مامانم خییییلی اذیت شد طفلک و اینکه متاسفانه مامانش از وظایف مادری هیچی نمیدونه و عقیده داره پسر برای اینکه تا جاییکه میتونه ازش بکنه و کاربکشه دیگه تموم نه محبتی نه حرفی نه احوالپرسی هییییییییییییییییییچی......................
بخدا که انقد بخاطر اینکاراش اعصابم بهم میریزه دلم برا شوهرم میسوزه مثل چی منتظره ولی انگار مامان باباش از سنگن 😭😭😭😭😭
حق منو و شوهرمو خوردن هیییییچ وقت نمیتونم این کارشونو فراموش کنم هیییییییچ وقت
از خودمم که دیگه نگم متنفرررررررررررررررررررررررررررررم متنفر چون خیلی به خانوادم مخصوصا به مامانم ظلم کردم امیدوارم آخرش عذاب وجدانم منو از پا دربیاره
نگران درسامم هستم 2 ساله دارم درجا میزنم اگه اینبارم بیوفتم دیگه نمیتونم ادامه بدم حذف میشم نمیدونم چیکارکنم کاش شوهرم بتونه مثل قبل بشه همونجوری که تو خواستگاری خودشو بهم معرفی کرد اگه اونطوری بشه من میتونم راحت بچه دار بشم..............